جدول جو
جدول جو

معنی قشان - جستجوی لغت در جدول جو

قشان
(قُ وَ)
ناحیه ای است در اهواز نزدیک به فندم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قشان
هرزه خور
تصویری از قشان
تصویر قشان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وشان
تصویر وشان
(دخترانه)
، افشان، کاشتن، تکان شدید (نگارش کردی: وهشان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلان
تصویر قلان
مالیات، خراج، برای مثال سلطان روم و روس به منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲ - ۶۶۱)، در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قپان
تصویر قپان
نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، برای مثال یکی دیبا فروریزد به رزمه / یکی دینار برسنجد به قپّان (عنصری - ۲۷۰) . در این بیت qappān، باسکول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جشان
تصویر جشان
چوب گز که با آن پارچه یا زمین یا چیز دیگر را اندازه می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشان
تصویر نشان
علامت، قطعه فلزی که غالباً از طلا، نقره یا برنز به شکل های مختلف ساخته می شود و در برابر خدمات اشخاص یا برای احترام و قدردانی از ورزشکاران، فضلا و دانشمندان به آنان داده می شود و آن را در بعضی مواقع جلو سینۀ خود می زنند، مدال، اثر، آرم مثلاً نشان استاندارد
هدف گیری، مشخصات، نشانی
جای زخم
دلیل، برهان، یادگار
زینت، نوع
مشهور، پرآوازه
پسوند متصل به واژه به معنای نشاننده مثلاً آتش نشان
نشان دادن: چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیان
تصویر قیان
قینه ها، کنیزها، خنیاگرها، آرایشگرها، جمع واژۀ قینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبان
تصویر قبان
قپان، نوعی ترازوی بزرگ مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، . در این بیت qappān، باسکول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطان
تصویر قطان
قاطن ها، ساکنان و مقیم های مکانی، جمع واژۀ قاطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشان
تصویر کشان
پسوند متصل به واژه به معنای کشاننده مثلاً دامن کشان
در حال کشیدن و بردن
کشان کشان
کشان کشان: در حال کشیدن و بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قشون
تصویر قشون
مجموع سپاهیان یک کشور، ارتش، سپاه، لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشان
تصویر چشان
چشاندن، چشنده، در حال چشیدن
فرهنگ فارسی عمید
چوب کجاوه پنبه فروش کسی که پنبه فروشد پنبه فروش، جمع قاطن ساکنان متوطنان: و قطان واهالی آن دیار که از میان جان عبید و موالی این دولت خانه اند
فرهنگ لغت هوشیار
مهره سنگی در نرد نمایان شدن، برهنه شدن برهنگی، کوس فشنگ (کوس قطار)، دوال پروانه راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاش
تصویر قشاش
افتاده تراشه رفتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشار
تصویر قشار
پوسته پوسته شدن، پوست مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنان
تصویر قنان
آستین
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی رمه باژ باژی که ازگله ورمه می ستانده اند درزمان ایلخانان، بیگاری مالیات گله (ایلخانان) : چنان است که قضات و دانشمندان و علویان قلان و قوپچور ندهند جمع (بسیاق عربی) : قلانات، بیگاری: ... و مئونت ایشان بر پدران بود و بهر وقت ایشان را قلان باید کشید. یا عمله قلان. کارگر بیمزد عمله بیگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاع
تصویر قشاع
لته پاره آواز کفتار ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشام
تصویر قشام
ته سفره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشوان
تصویر قشوان
مردسست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشون
تصویر قشون
لشکر، گروهی از فوج، ارتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذان
تصویر قذان
سپید مویی، سپید پری در پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قپان
تصویر قپان
ترازوئی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ از شاهین آن آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتان
تصویر قتان
گرد خاک تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدان
تصویر قدان
سبزه خور سوسک برگخور
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کپان ترازوی تک پله ترازویی که داری یک پله باشد قپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشان
تصویر فشان
ریزنده و ریزان، آتش فشان، جان فشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشان
تصویر خشان
جمع خشن، درشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشان
تصویر چشان
چشنده، در حال چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشان
تصویر جشان
گز استادن خیاط و بنا چوبی که بدان زمین و امثال آنرا پیمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشان
تصویر اشان
مخفف ایشان، آنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفان
تصویر قفان
نشان و پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشان
تصویر نشان
مهر، آیت، آرم
فرهنگ واژه فارسی سره