جدول جو
جدول جو

معنی قشاعم - جستجوی لغت در جدول جو

قشاعم
(قَ عِ)
جمع واژۀ قشعم. (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به قشعم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قِ)
کرکس نر بزرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قشعمان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ)
آب بینی انداخته شده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). آب بینی افکنده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به قشعه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عِ)
درشت سالخورده. (منتهی الارب). الخشن المسن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عِ)
جمع واژۀ مقشعر، اسم فاعل به حذف زواید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / قِ عَم م)
لقب ربیعه بن نزار است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ام قشعم، جنگ و کارزار، مرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و به همین معنی است این گفته: ’الی حیث القت رحلها ام قشعم’. و گویند این کنیۀ شتری است که در سیر خود به آتش فراوان برخورد کرد و رمید و پا به فرار گذاشت و رحل خود را در آتش افکند، و این مثل شد که درباره رونده ای که برای وی بدی میخواهند، میگویند و کنایه از رفتن وی بسوی آتش است. (اقرب الموارد) ، بلا و سختی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، کفتار. (منتهی الارب). ضبع. (اقرب الموارد) ، تننده. (منتهی الارب). عنکبوت. (اقرب الموارد) ، بچۀ عنکبوت. (مهذب الاسماء) ، فراهم آمدنگاه خاک مور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
پوستین پشمینه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ قشع، به معنی پاره ای از چرم خشک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ قشعه. رجوع به قشع و قشعه شود، لتۀ پاره. گویند: ما علیه قشاع، ای قزاع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، رقعه توضع علی النجاش عند خرزالابزیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قشعام
تصویر قشعام
کرکس ریشدار از پرندگان، مرد سالخورده، مرغ شکاری سالخورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاعه
تصویر قشاعه
آب دماغ آب بینی، گش سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاعر
تصویر قشاعر
زبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشعم
تصویر قشعم
کلانسال: مرد، کرکس از پرندگان، شیر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشام
تصویر قشام
ته سفره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاع
تصویر قشاع
لته پاره آواز کفتار ماده
فرهنگ لغت هوشیار