جدول جو
جدول جو

معنی قسیات - جستجوی لغت در جدول جو

قسیات
(قَ سی یا)
جمع واژۀ قسی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسی ّ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ سَ نَ)
موضعی است، و در شعر زهیر از آن یاد شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نُ سَیْ یا)
جمع واژۀ نسیّه. رجوع به نسیّه شود
لغت نامه دهخدا
شهری است از شهرهای منیا در مصر، (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1492)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
جمع واژۀ قناه، به معنی نیزه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قناه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
جمع واژۀ قطاه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قطاه را گاهی به قطیات جمع بندند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَیْ یا)
تپه هائی است از بنی جعفر بن کلاب. (معجم البلدان)
وادیی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
جمع واژۀ قسمه (ق س / س م ) . (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسمه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
ممکن است جمع قسی باشد چون شرکاء جمع شریک و کرماء جمع کریم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
موضعی است به عقیق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِسْ)
جمع واژۀ قسی ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَیْ یا)
یکی از منازل طی است. سکونی گوید: از وادی قری تا تیماء چهار شب و از تیماء تا قریات سه یا چهار شب مسافت است. وی گوید: قریات نام دومه و سکاکه و قاره است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ سَ)
جمع واژۀ غساه. (منتهی الارب). جمع غساه، غسیات است یا درست آن غسوات. (از قطر المحیط). رجوع به غساه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ آسیه
لغت نامه دهخدا
(حِسْ سی یا)
جمع واژۀ حسّی
لغت نامه دهخدا
جمع حسیه، الف - قضایایی که عقل بمجرد تصور دو طرف آن حکم بدان کند از روی جزم و یقین بواسطه حس ظاهر یا حس باطن که آنها را محسوسات و مشاهدات نامند و از مقدمات یقینه ضروریه باشند. ب - محسوسات بمعنی مشاهدات حسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیات
تصویر سیات
بدی ها گناهان
فرهنگ لغت هوشیار