جدول جو
جدول جو

معنی قسیاء - جستجوی لغت در جدول جو

قسیاء
(قُ سَ)
ممکن است جمع قسی باشد چون شرکاء جمع شریک و کرماء جمع کریم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
مؤنث اقسط. راست و خشک استخوان و خشکی رسیده: عنق قسطاء، گردن خشکی رسیده و یابس. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رکبهقسطاء، زانوی خشک درشت چندانکه از خشکی منقبض نشود. (از منتهی الارب) ، کج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل قسطاء، ای معوجه. (اقرب الموارد). ناقه قسطاء، شتر ماده ای که پی قوائم آن خشک باشد درخلقت. ج، قسط. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِسْ)
جمع واژۀ قسی ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
موضعی است به عقیق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ سی یا)
جمع واژۀ قسی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
جمع واژۀ قسیم. (اقرب الموارد). رجوع به قسیم شود
لغت نامه دهخدا
(نَسْ)
زن مبتلا به درد عرق النسا. (ناظم الاطباء). تأنیث انسی ̍. (منتهی الارب). رجوع به انسی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نام جائی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ذو قساء، جائی است نزدیک ذات العشر و از منازل حاجیان بصره است و بین ماویه و ینسوعه واقع شده. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قسا. سخت شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قسا و قساءه و قساوه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قساء
تصویر قساء
سخت شدن، تاریک شدن، نبهره شدن ناسره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاء
تصویر قیاء
آوای هراش، هراشا داروی هراش آور
فرهنگ لغت هوشیار