لبلاب و عشقه را گویند و به فارسی عشق پیچان خوانند، و حبل المساکین همان است. (برهان). لبلاب کبیر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). معروف به حبل المساکین است. گیاهی است مانند لبلاب و سخت تر از آن، و دارای انواع و اقسامی است. قسوس سفید دارای تخم سفید است و قسوس سیاه دارای میوۀ سیاه و نوع سوم را قس نامند وآن را ثمری نباشد. مجموع اصناف قسوس حرّیف و قابض بود و یک نوع از آن گرم بود و باقی اصناف آن سرد بودو عصب را مضر بود و گل وی چون با شراب آشامند قرحۀامعا را نافع بود و اگر احتیاج به خوردن وی بود باید که در روز دو نوبت بیاشامند و چون بکوبند و سحق کنند و با موم و روغن زیت موم روغن سازند سوختگی آتش را موافق بود و ورق وی چون تر بود به سرکه پزند و بکوبند و بر ورم سپرز ضماد کنند نافع بود و چون ورق وی و سرهای وی بکوبند و آب آن بگیرند و با سرکه و روغن سر را بدان تر کنند درد سر کهن را زایل گرداند و چون با زیت بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش و ریم که از گوش روانه بود زایل گرداند و نوع سیاه آن چون آب وی بیاشامند بسیار بدن را ضعیف گرداند و ذهن را مشوش کند و چون بگیرند از سرهای وی پنج عدد و نیک بکوبندو آب آن بگیرند و در پوست انار گرم کنند با روغن گل و در گوش مخالف چکانند که درد کند درد ساکن گرداند و وی موی را سیاه گرداند و چون ورق وی با شراب پزند و از وی ضماد سازند از جهت بسیار ریشها که عارض گردداز سوختگی آتش نیکو بود و کلف ببرد، و آنکه وی را قس خوانند سرهای وی چون بیاشامند حیض براند و چون قضبان وی و ورق وی در عسل فروبرند و زن به خود برگیرد همچنین حیض راند و بچه به آسانی بیرون آید و چون بکوبند و آب آن بگیرند و در بینی چکانند گند بینی زایل گرداند و اصول وی چون بکوبند و آب آن بگیرند و با سرکه بیامیزند و بیاشامند گزندگی رتیلا را سود دهد. (اختیارات بدیعی) (مفردات ابن بیطار). رجوع به لبلاب شود
لبلاب و عشقه را گویند و به فارسی عشق پیچان خوانند، و حبل المساکین همان است. (برهان). لبلاب کبیر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). معروف به حبل المساکین است. گیاهی است مانند لبلاب و سخت تر از آن، و دارای انواع و اقسامی است. قسوس سفید دارای تخم سفید است و قسوس سیاه دارای میوۀ سیاه و نوع سوم را قس نامند وآن را ثمری نباشد. مجموع اصناف قسوس حِرّیف و قابض بود و یک نوع از آن گرم بود و باقی اصناف آن سرد بودو عصب را مضر بود و گل وی چون با شراب آشامند قرحۀامعا را نافع بود و اگر احتیاج به خوردن وی بود باید که در روز دو نوبت بیاشامند و چون بکوبند و سحق کنند و با موم و روغن زیت موم روغن سازند سوختگی آتش را موافق بود و ورق وی چون تر بود به سرکه پزند و بکوبند و بر ورم سپرز ضماد کنند نافع بود و چون ورق وی و سرهای وی بکوبند و آب آن بگیرند و با سرکه و روغن سر را بدان تر کنند درد سر کهن را زایل گرداند و چون با زیت بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش و ریم که از گوش روانه بود زایل گرداند و نوع سیاه آن چون آب وی بیاشامند بسیار بدن را ضعیف گرداند و ذهن را مشوش کند و چون بگیرند از سرهای وی پنج عدد و نیک بکوبندو آب آن بگیرند و در پوست انار گرم کنند با روغن گل و در گوش مخالف چکانند که درد کند درد ساکن گرداند و وی موی را سیاه گرداند و چون ورق وی با شراب پزند و از وی ضماد سازند از جهت بسیار ریشها که عارض گردداز سوختگی آتش نیکو بود و کلف ببرد، و آنکه وی را قس خوانند سرهای وی چون بیاشامند حیض براند و چون قضبان وی و ورق وی در عسل فروبرند و زن به خود برگیرد همچنین حیض راند و بچه به آسانی بیرون آید و چون بکوبند و آب آن بگیرند و در بینی چکانند گند بینی زایل گرداند و اصول وی چون بکوبند و آب آن بگیرند و با سرکه بیامیزند و بیاشامند گزندگی رتیلا را سود دهد. (اختیارات بدیعی) (مفردات ابن بیطار). رجوع به لبلاب شود
والی باختر و سردار داریوش سوم در جنگ با اسکندر بود. وی از اقربای داریوش و فرمانده سپاه باختریها، سغدیها، و هندیهای مجاور باختر بود. این سردار خائن به دستیاری نبرزن سرداردیگر داریوش و برازاس والی رخج و سیستان عهد و پیمان بسته و نقشۀ خائنانه ای را پی ریزی کرده بودند که داریوش را دستگیر کنند و اگر اسکندر آنها را تعقیب کرد برای جلب ملاطفت وی ولینعمت خود را باو سپارند و پاداش خیانت خود را دریافت دارند و اگر توانستند از دسترس اسکندر بدور مانند، ممالک داریوش را بین خود تقسیم کنند و بجنگ با اسکندر ادامه دهند. لذا چون شاهنشاه را در ده ملن تنها دیدند او را بزنجیر کشیدند و خزانه و اثاثۀ شاهی را غارت کردند و به راه افتادند. و برای اینکه شاه شناخته نشود ارابه اش را با پوستهای کثیف پوشاندند و اشخاص ناشناس را به گرداگرد او گماشتند. بسوس چون اسکندرو سپاهیانش را نزدیک دید بشاه تکلیف کرد که بر اسب نشیند و با آنها بگریزد و چون شاه پیشنهاد خائنان رانپذیرفت دو تن از غلامان وی را کشتند و اسبانش را زخمی ساختند و زخمهای مهلک بر وی وارد آوردند. پس از انجام دادن خیانت خود شاه را در حال نزع رها کردند و یکی بسوی باختر و دیگری بسوی گرگان گریختند. اسکندر زمانی بر بالین داریوش رسید که وی دیده از جهان فروبسته بود. اسکندر سردار خائن را بی پاداش نگذاشت بدین ترتیب که فرمان داد تا اعضای وی را به شاخه های چند درخت که به نیرو بهم نزدیک ساخته بودند بستند و آنهارا ناگهان رها کردند، بدینسان هر شاخۀ درختی عضوی از اعضای خائن را با خود برد. و بنا بروایتی وی را در همدان به دار آویختند. (از ایران باستان چ 1 ج 2 ص 1379 به بعد). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود، کار سازکننده را نیز گویند. (برهان). آماده و آماده کننده. (ناظم الاطباء) ، قصد و اراده کننده را گویند. (برهان) ، پوشندۀ ساز جنگ. (ناظم الاطباء)
والی باختر و سردار داریوش سوم در جنگ با اسکندر بود. وی از اقربای داریوش و فرمانده سپاه باختریها، سغدیها، و هندیهای مجاور باختر بود. این سردار خائن به دستیاری نبرزن سرداردیگر داریوش و برازاس والی رُخَج و سیستان عهد و پیمان بسته و نقشۀ خائنانه ای را پی ریزی کرده بودند که داریوش را دستگیر کنند و اگر اسکندر آنها را تعقیب کرد برای جلب ملاطفت وی ولینعمت خود را باو سپارند و پاداش خیانت خود را دریافت دارند و اگر توانستند از دسترس اسکندر بدور مانند، ممالک داریوش را بین خود تقسیم کنند و بجنگ با اسکندر ادامه دهند. لذا چون شاهنشاه را در ده ملن تنها دیدند او را بزنجیر کشیدند و خزانه و اثاثۀ شاهی را غارت کردند و به راه افتادند. و برای اینکه شاه شناخته نشود ارابه اش را با پوستهای کثیف پوشاندند و اشخاص ناشناس را به گرداگرد او گماشتند. بسوس چون اسکندرو سپاهیانش را نزدیک دید بشاه تکلیف کرد که بر اسب نشیند و با آنها بگریزد و چون شاه پیشنهاد خائنان رانپذیرفت دو تن از غلامان وی را کشتند و اسبانش را زخمی ساختند و زخمهای مهلک بر وی وارد آوردند. پس از انجام دادن خیانت خود شاه را در حال نزع رها کردند و یکی بسوی باختر و دیگری بسوی گرگان گریختند. اسکندر زمانی بر بالین داریوش رسید که وی دیده از جهان فروبسته بود. اسکندر سردار خائن را بی پاداش نگذاشت بدین ترتیب که فرمان داد تا اعضای وی را به شاخه های چند درخت که به نیرو بهم نزدیک ساخته بودند بستند و آنهارا ناگهان رها کردند، بدینسان هر شاخۀ درختی عضوی از اعضای خائن را با خود برد. و بنا بروایتی وی را در همدان به دار آویختند. (از ایران باستان چ 1 ج 2 ص 1379 به بعد). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود، کار سازکننده را نیز گویند. (برهان). آماده و آماده کننده. (ناظم الاطباء) ، قصد و اراده کننده را گویند. (برهان) ، پوشندۀ ساز جنگ. (ناظم الاطباء)
یونانی تازی گشته لادن از گیاهان گیاهی است از تیره سیستاسه جزو رده لپه ییهای جدا گلبرگ که به صورت درختچه می باشد، در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده که همه بنواحی بحر الرومی متعلق می باشند. گلبرگهایش صورتی رنگ و میوه اش گبسولی شکل است. از این گیاه صمغی خوشبو بنام لادن ترشح می شود که در عطرسازی و پزشکی مورد استعمال دارد لادن قستوس لادن لادنون لادن اسپانیا شقوس. توضیح لادن را که به عنوان مرادف این گیاه ذکر کرده اند بالادن معمولی که گیاهی از تیره شمعدانیها است نباید اشتباه کرد
یونانی تازی گشته لادن از گیاهان گیاهی است از تیره سیستاسه جزو رده لپه ییهای جدا گلبرگ که به صورت درختچه می باشد، در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده که همه بنواحی بحر الرومی متعلق می باشند. گلبرگهایش صورتی رنگ و میوه اش گبسولی شکل است. از این گیاه صمغی خوشبو بنام لادن ترشح می شود که در عطرسازی و پزشکی مورد استعمال دارد لادن قستوس لادن لادنون لادن اسپانیا شقوس. توضیح لادن را که به عنوان مرادف این گیاه ذکر کرده اند بالادن معمولی که گیاهی از تیره شمعدانیها است نباید اشتباه کرد