جدول جو
جدول جو

معنی قسنوس - جستجوی لغت در جدول جو

قسنوس
قسناسیس. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قسناسیس شود، لادن. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ققنوس
تصویر ققنوس
در افسانه ها پرنده ای با سوراخ های بسیار بر روی منقار و آوازهای عجیب که هزار سال عمر می کند و هنگامی که عمرش به آخر می رسد هیزم بسیار جمع می کند و بر بالای آن می نشیند و بال بر هم می زند تا هیزم آتش بگیرد و خود با آن بسوزد
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
نام درختی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نام گیاهی و به این معنی بصورت سیوس هم آمده است. (برهان) (آنندراج). سندریطس است که نبات حدیدی نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به سیوس شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
خرمن غلۀ کوفته که هنوز باد نداده و کاه را از دانه جدا نکرده باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
یکی از سرداران سپاه اسکندر مقدونی که در لشکرکشی با داریوش فرماندهی سپاه را به عهده داشت. رجوع به فهرست اعلام ایران باستان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قنس، به معنی اعلای سر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ناقه ای که تنها چرا کند، ناقۀ دشوارخوی، ناقه ای که شیر آن کم شدن گیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قس ّ، و آن در ترسایان کسی است که بین اسقف و شماس باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به قس ّ شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
لبلاب و عشقه را گویند و به فارسی عشق پیچان خوانند، و حبل المساکین همان است. (برهان). لبلاب کبیر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). معروف به حبل المساکین است. گیاهی است مانند لبلاب و سخت تر از آن، و دارای انواع و اقسامی است. قسوس سفید دارای تخم سفید است و قسوس سیاه دارای میوۀ سیاه و نوع سوم را قس نامند وآن را ثمری نباشد. مجموع اصناف قسوس حرّیف و قابض بود و یک نوع از آن گرم بود و باقی اصناف آن سرد بودو عصب را مضر بود و گل وی چون با شراب آشامند قرحۀامعا را نافع بود و اگر احتیاج به خوردن وی بود باید که در روز دو نوبت بیاشامند و چون بکوبند و سحق کنند و با موم و روغن زیت موم روغن سازند سوختگی آتش را موافق بود و ورق وی چون تر بود به سرکه پزند و بکوبند و بر ورم سپرز ضماد کنند نافع بود و چون ورق وی و سرهای وی بکوبند و آب آن بگیرند و با سرکه و روغن سر را بدان تر کنند درد سر کهن را زایل گرداند و چون با زیت بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش و ریم که از گوش روانه بود زایل گرداند و نوع سیاه آن چون آب وی بیاشامند بسیار بدن را ضعیف گرداند و ذهن را مشوش کند و چون بگیرند از سرهای وی پنج عدد و نیک بکوبندو آب آن بگیرند و در پوست انار گرم کنند با روغن گل و در گوش مخالف چکانند که درد کند درد ساکن گرداند و وی موی را سیاه گرداند و چون ورق وی با شراب پزند و از وی ضماد سازند از جهت بسیار ریشها که عارض گردداز سوختگی آتش نیکو بود و کلف ببرد، و آنکه وی را قس خوانند سرهای وی چون بیاشامند حیض براند و چون قضبان وی و ورق وی در عسل فروبرند و زن به خود برگیرد همچنین حیض راند و بچه به آسانی بیرون آید و چون بکوبند و آب آن بگیرند و در بینی چکانند گند بینی زایل گرداند و اصول وی چون بکوبند و آب آن بگیرند و با سرکه بیامیزند و بیاشامند گزندگی رتیلا را سود دهد. (اختیارات بدیعی) (مفردات ابن بیطار). رجوع به لبلاب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
زبر خود آهنی یا آهن سر خود، تندی میان دو گوش اسب، میانۀ راه. قونس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قونس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
به معنی ققنس است، و آن مرغی باشد که هزار سال عمر کند و عاقبت بسوزد. (برهان). رجوع به ققنس شود
لغت نامه دهخدا
حنین بن اسحاق گوید لحیهالتیس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). سوسن بری است ابیض. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
هیزمی است که انواع آن با افران میسوزد، و این کلمه دخیل است. (اقرب الموارد). نام نوعی چوب که میسوزد، و عامه آن را سکوس نامند و سقواص نیز خوانده میشود و این همان است که حنین در کتاب دیسیقوریدوس آن را به لحیهالتیس ترجمه کرده است. رجوع به مفردات ابن بیطار شود
لغت نامه دهخدا
لحیهالتیس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بنگرید به قیسوس، جمع قس، سالاران سرکشیشان یونانی تازی گشته پاپیتال پیچک از گیاهان یکی از گونه های عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
مرغی است بغایت خوش رنگ و خوش آواز. گویند منقار او 360 سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او بر آید و بسبب آن مرغان بسیار جمع آیند. از آنها چندی را گرفته طعمه خود سازد. گویند هزار سال بگذرد و عمرش باخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نباشد و گویند موسیقی را بشر از آواز او دریافته آتش زن. توضیح هر چند ققنس معرب کوکنوس یونانی است ولی تعریفی که برای آن در کتب اسلامی آمده با آن تطبیق می کند و ازاین رو بعضی ققنس را محرف فنیکس دانسته اند. در انگلیسی مثل این گونه ایست: هر آتشی ممکن است فنیکسی (ققنسی) در برداشته باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته لادن از گیاهان گیاهی است از تیره سیستاسه جزو رده لپه ییهای جدا گلبرگ که به صورت درختچه می باشد، در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده که همه بنواحی بحر الرومی متعلق می باشند. گلبرگهایش صورتی رنگ و میوه اش گبسولی شکل است. از این گیاه صمغی خوشبو بنام لادن ترشح می شود که در عطرسازی و پزشکی مورد استعمال دارد لادن قستوس لادن لادنون لادن اسپانیا شقوس. توضیح لادن را که به عنوان مرادف این گیاه ذکر کرده اند بالادن معمولی که گیاهی از تیره شمعدانیها است نباید اشتباه کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسثوس
تصویر قسثوس
یونانی تازی گشته لادن از گیاهان قستوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنوس
تصویر قرنوس
لاتینی تازی گشته ال از گیاهان از تیره زغال اخته ای ها ال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ققنوس
تصویر ققنوس
((قُ))
ققنس، مرغی است افسانه ای که منقارش سوراخ های فراوان دارد و آوازهای عجیب درمی آورد. هزار سال عمر می کند و چون مرگش فرا رسد هیزم بسیار جمع می کند و بر بالای آن می نشیند و آن قدر بال می زند تا هیزم آتش بگیرد و بسوزد و از خاکسترش ققنوس جدیدی ب
فرهنگ فارسی معین