جدول جو
جدول جو

معنی قسمیل - جستجوی لغت در جدول جو

قسمیل
(قِ)
پدر قبیله ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ نَ فَ)
اندک آب شدن حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خارج نشدن از حوض و دلو جز آب کمی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آب اندک آوردن دلو، گل و لای آوردن دلو از چاه، گل و لای آوردن دلو از چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاک کردن حوض را از گل و لای، نرمی کردن با کسی به سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ می یَ / یِ)
قطعه ای که در آن شاعر قسمهای بسیار و پیاپی یاد میکند یا به جد یا به هزل، چون قسمیّۀ بدیعی سیفی
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ لی ی)
نسبت است به قسامله، و آن قبیله ای است از ازد که به بصره منزل کردندو محلۀ مسکن آنان به نام ایشان خوانده شد و مردم بسیاری از این قبیله شهرت یافته اند. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سزاوار. لایق. شایسته. قابل. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 388) ، آنکه منزل و مسکن معینی ندارد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ مِ)
بچۀ شیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ مِ)
بطنی است از ازد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
نام جائی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسمیل
تصویر تسمیل
نرم زبانی، لایروبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمیل
تصویر قرمیل
فرانسو تازی گشته گیاه مروارید علف مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسمیل
تصویر نسمیل
سزاوار، لایق، شایسته، قابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیل
تصویر سمیل
فرسوده، جامه کهنه، ته آب در تالاب
فرهنگ لغت هوشیار
لپ گونه
فرهنگ گویش مازندرانی