ابن یوسف بن بطرس بن یوسف بن میخائیل حمصی. از شاعران و نویسندگان و ناقدان و از مردم حلب است که تولد او به حلب بود و به سال 1275 هجری قمری به دنیا آمد و به سال 1360 هجری قمری هم بدانجا درگذشت. اجداد او در نیمۀاول قرن 16 میلادی هجرت کردند. او راست: 1- ’منهل الورّاد فی علم الانتقاد’، این کتاب در سه جزء است و بسیاری از فصول آن در روزنامه ها و مجلات بزرگ منتشر شده است. 2- کتاب السحر الحلال فی شعر الدلال، چاپ شده، و این کتاب را در شرح حال خال خود جبرائیل دلال نوشته. 3- ادباء العرب ذووالاشر فی القرن التاسععشر، چاپ شده. 4- مجموع رسائل و خطب و مقالات فی اغراض شتی، خطی. 5- دیوان شعر بزرگ، خطی. 6- مجموع اغان. وی از اعضاء انجمن علمی عربی دمشق بود. (اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 41)
ابن یوسف بن بطرس بن یوسف بن میخائیل حمصی. از شاعران و نویسندگان و ناقدان و از مردم حلب است که تولد او به حلب بود و به سال 1275 هجری قمری به دنیا آمد و به سال 1360 هجری قمری هم بدانجا درگذشت. اجداد او در نیمۀاول قرن 16 میلادی هجرت کردند. او راست: 1- ’منهل الورّاد فی علم الانتقاد’، این کتاب در سه جزء است و بسیاری از فصول آن در روزنامه ها و مجلات بزرگ منتشر شده است. 2- کتاب السحر الحلال فی شعر الدلال، چاپ شده، و این کتاب را در شرح حال خال خود جبرائیل دلال نوشته. 3- ادباء العرب ذووالاشر فی القرن التاسععشر، چاپ شده. 4- مجموع رسائل و خطب و مقالات فی اغراض شتی، خطی. 5- دیوان شعر بزرگ، خطی. 6- مجموع اغان. وی از اعضاء انجمن علمی عربی دمشق بود. (اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 41)
دهی است میان ری و ساوه. (منتهی الارب). این قریه در یک منزلی ری واقع است، و آن را بستانه خوانند. (معجم البلدان). کستانه. (سمعانی). دهی است از ری و ساوه، و جماعتی از محدثان بدان منسوبند. و آن را کشتانه نیز خوانند. (اللباب). دهی است در راه ساوه که تا ری یک مرحله فاصله دارد. و بدان کستانه نیز گویند. (معجم البلدان)
دهی است میان ری و ساوه. (منتهی الارب). این قریه در یک منزلی ری واقع است، و آن را بستانه خوانند. (معجم البلدان). کستانه. (سمعانی). دهی است از ری و ساوه، و جماعتی از محدثان بدان منسوبند. و آن را کشتانه نیز خوانند. (اللباب). دهی است در راه ساوه که تا ری یک مرحله فاصله دارد. و بدان کستانه نیز گویند. (معجم البلدان)
درختی است کوهی. برش همچو زیتون قابض است و مجفف و مدمل جهت ریشهای بزرگ و پرگوشت کننده زخمهای ریزه. (منتهی الارب) (از آنندراج). نام درختی کوهی که میوۀ آن سرخ وقابض است. (ناظم الاطباء). نام درختی است بزرگ، و آن در کوههای سردسیر روید. برگ آن مانند برگ آزاددرخت و میوۀ آن شبیه به زیتون باشد لیکن درازتر از زیتون است و چون برسد سرخ شود. اسهال را بغایت نافع است. (برهان). درختی است بزرگ در کوهستان سردسیر روید و ورق وی مانند ورق زیتون آزاددرخت بود و ثمر وی مانند زیتونی دراز و چون نارسیده بود سبز بود و چون رسیده گردد سرخ گردد مانند خون، و آن را خورند و در طعم وی عفوصتی تمام بود و طبیعت آن گرم و قابض بود و موافق اسهال شکم و قرحۀ امعاء بود و چون در طبخ کنند و بخورند و در نمک آب نهند مانند زیتون و رطوبتی که از ورق وی چون تر بود حاصل گردد بسوزانند و بر قوبا مالند نافع بود. (از اختیارات بدیعی). زقال اخته است. (تحفۀ حکیم مؤمن). راهن. آل. سرخک. قرنوس. طاقدانه
درختی است کوهی. برش همچو زیتون قابض است و مجفف و مدمل جهت ریشهای بزرگ و پرگوشت کننده زخمهای ریزه. (منتهی الارب) (از آنندراج). نام درختی کوهی که میوۀ آن سرخ وقابض است. (ناظم الاطباء). نام درختی است بزرگ، و آن در کوههای سردسیر روید. برگ آن مانند برگ آزاددرخت و میوۀ آن شبیه به زیتون باشد لیکن درازتر از زیتون است و چون برسد سرخ شود. اسهال را بغایت نافع است. (برهان). درختی است بزرگ در کوهستان سردسیر روید و ورق وی مانند ورق زیتون آزاددرخت بود و ثمر وی مانند زیتونی دراز و چون نارسیده بود سبز بود و چون رسیده گردد سرخ گردد مانند خون، و آن را خورند و در طعم وی عفوصتی تمام بود و طبیعت آن گرم و قابض بود و موافق اسهال شکم و قرحۀ امعاء بود و چون در طبخ کنند و بخورند و در نمک آب نهند مانند زیتون و رطوبتی که از ورق وی چون تر بود حاصل گردد بسوزانند و بر قوبا مالند نافع بود. (از اختیارات بدیعی). زقال اخته است. (تحفۀ حکیم مؤمن). راهن. آل. سرخک. قرنوس. طاقدانه
دهی است از دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه، سکنۀ آن 537 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه و مختصر انگور. شغل اهالی زراعت، مختصر گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه، سکنۀ آن 537 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه و مختصر انگور. شغل اهالی زراعت، مختصر گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
محمد بن مفضل بن عروه بن خالد بن زید بن زیاد بن میمون رازی. مولی علی بن ابی طالب (ع) و از راویان است. وی از محمد بن خالد بن حرمله عبدی و هدبه بن خالد و جز آنان روایت کند و از او حمزه بن عبدالله مالکی و محمد بن مخلد و ابوبکر شافعی و ابن ابی حاتم و جز ایشان روایت دارند. وی مردی راستگو بود. (اللباب)
محمد بن مفضل بن عروه بن خالد بن زید بن زیاد بن میمون رازی. مولی علی بن ابی طالب (ع) و از راویان است. وی از محمد بن خالد بن حرمله عبدی و هدبه بن خالد و جز آنان روایت کند و از او حمزه بن عبدالله مالکی و محمد بن مخلد و ابوبکر شافعی و ابن ابی حاتم و جز ایشان روایت دارند. وی مردی راستگو بود. (اللباب)
در کشتی، فن کمرتاب را بکار بردن. (فرهنگ فارسی معین) : در مخالف که ترا گفت که سر خواب بزن کوه اگر بر سرت افتاد کمرتاب بزن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ قبل شود
در کشتی، فن کمرتاب را بکار بردن. (فرهنگ فارسی معین) : در مخالف که ترا گفت که سر خواب بزن کوه اگر بر سرت افتاد کمرتاب بزن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ قبل شود
از یونانی ستادین، معادل است با 600 پای (قدم) یونانی. و انّما رصد المأمون کان لما طالع من کتب الیونانیین حصه الجزو الواحد خمسمائه اسطاذیا و هو مقدارلهم... (تحدید نهایات الاماکن لابی ریحان البیرونی) ، آتش کاو از آهن. (از منتهی الارب) ، چیزی است که به آن خاک از کله برمیدارند و آنچه به آن خمیر از لاوک بردارند. ج، اساطیم، فروزینۀ آتش. (منتهی الارب) ، نوعی از حدید است که فولاد باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). شاپورگان. شابرقان. (داود ضریر انطاکی ذیل کلمه حدید). پولاد کانی. ذکر. فولاد معدنی، از آلات منجنیق حدیده ای است در طرف سهم، آنجا که سنگ افکندنی را آویزند
از یونانی ستادین، معادل است با 600 پای (قدم) یونانی. و انّما رصد المأمون کان لما طالع من کتب الیونانیین حصه الجزو الواحد خمسمائه اسطاذیا و هو مقدارلهم... (تحدید نهایات الاماکن لابی ریحان البیرونی) ، آتش کاو از آهن. (از منتهی الارب) ، چیزی است که به آن خاک از کله برمیدارند و آنچه به آن خمیر از لاوک بردارند. ج، اساطیم، فروزینۀ آتش. (منتهی الارب) ، نوعی از حدید است که فولاد باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). شاپورگان. شابرقان. (داود ضریر انطاکی ذیل کلمه حدید). پولاد کانی. ذکر. فولاد معدنی، از آلات منجنیق حدیده ای است در طرف سهم، آنجا که سنگ افکندنی را آویزند
به حسب ظاهر نسبت است به قسطلان، لکن موضع یا قبیله یا چیز دیگر قسطلان نام به نظر نرسید و دور نیست که لفظ قسطلانی به قسطل یا قسطله منسوب باشد. (ریحانه الادب ج 3 ص 289). رجوع به قسطل و قسطله شود
به حسب ظاهر نسبت است به قسطلان، لکن موضع یا قبیله یا چیز دیگر قسطلان نام به نظر نرسید و دور نیست که لفظ قسطلانی به قسطل یا قسطله منسوب باشد. (ریحانه الادب ج 3 ص 289). رجوع به قسطل و قسطله شود
احمد بن محمد. رجوع به احمد بن محمد بن ابی بکر در همین لغت نامه و احمد بن محمد در اعلام زرکلی و قسطلانی (احمد) در ریحانه الادب و معجم المطبوعات ج 2 ستون 11 شود
احمد بن محمد. رجوع به احمد بن محمد بن ابی بکر در همین لغت نامه و احمد بن محمد در اعلام زرکلی و قسطلانی (احمد) در ریحانه الادب و معجم المطبوعات ج 2 ستون 11 شود
شیخ جاوی. از دانشمندان است. او راست: تسهیل الامانی فی شرح عوامل الجرجانی. کتاب دیگری به نام تسریح العوامل فی شرح العوامل از همین مؤلف در مصر به سال 1325 هجری قمری با کتاب تسهیل الاسماء به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1517)
شیخ جاوی. از دانشمندان است. او راست: تسهیل الامانی فی شرح عوامل الجرجانی. کتاب دیگری به نام تسریح العوامل فی شرح العوامل از همین مؤلف در مصر به سال 1325 هجری قمری با کتاب تسهیل الاسماء به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1517)