سغراق. کاسه و کوزۀ لوله دار باشد که در آن آب و شراب خورند و آن ترکی است همچنین سقرلاط و سقلاطون و سقسین پارسی نیستند. (آنندراج). کاسه و کوزۀ لوله دار باشد. گویند ترکی است. (برهان) : و مفسران در او خلاف کردند بعضی گفتند شکل سقراقی بود که او بدان آب خوردی. (تفسیر ابوالفتوح). خشخشه و از یخ ؟ باحور در سقراق نو خوشتر از بغداد و مافیها و قد سبق البیان. (از ترجمه محاسن اصفهان)
سَغْراق. کاسه و کوزۀ لوله دار باشد که در آن آب و شراب خورند و آن ترکی است همچنین سقرلاط و سقلاطون و سقسین پارسی نیستند. (آنندراج). کاسه و کوزۀ لوله دار باشد. گویند ترکی است. (برهان) : و مفسران در او خلاف کردند بعضی گفتند شکل سقراقی بود که او بدان آب خوردی. (تفسیر ابوالفتوح). خشخشه و از یخ ؟ باحور در سقراق نو خوشتر از بغداد و مافیها و قد سبق البیان. (از ترجمه محاسن اصفهان)
قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم: قلعۀ شاه دز را... در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. (جهانگشای جوینی)
قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم: قلعۀ شاه دز را... در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. (جهانگشای جوینی)
یاقوت زرد که در هند پکهراج گویند. (غیاث). یاقوت زرد و این ظاهراً هندی معرب است و اصلش پکهراج و پکهراک است. (از آنندراج). زبرجد. (ناظم الاطباء) : زردگوشی است آنکه از بن گوش کرده بسراق زار پیکو را. باقر کاشی (از آنندراج)
یاقوت زرد که در هند پکهراج گویند. (غیاث). یاقوت زرد و این ظاهراً هندی معرب است و اصلش پُکهراج و پُکهراک است. (از آنندراج). زبرجد. (ناظم الاطباء) : زردگوشی است آنکه از بن گوش کرده بسراق زار پیکو را. باقر کاشی (از آنندراج)
فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)