ابن عبقربن انماربن اراش بن عمرو بن الغوث. تیره ای است از بجیله. (اللباب). قسربن عبقربن انماربن اراش، از قحطان و جد جاهلی است، و گویند نام او مالک بوده و قسر لقب داشت. از فرزندان وی تیره های فراوانی به وجود آمد. اسماعیل بن عمار اسدی که از شاعران مخضرم امویان و عباسیان است گوید: بکت المنابر من فزاره شجوها فالیوم من قسر تضج ّ و تجزع. رجوع به الجمحی ص 289 و جمهره الانساب ابن حزم ص 365 و 366 و اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 40 شود
ابن عبقربن انماربن اراش بن عمرو بن الغوث. تیره ای است از بجیله. (اللباب). قسربن عبقربن انماربن اراش، از قحطان و جد جاهلی است، و گویند نام او مالک بوده و قسر لقب داشت. از فرزندان وی تیره های فراوانی به وجود آمد. اسماعیل بن عمار اسدی که از شاعران مخضرم امویان و عباسیان است گوید: بکت المنابر من فزاره شجوها فالیوم من قسر تضج ّ و تجزع. رجوع به الجمحی ص 289 و جمهره الانساب ابن حزم ص 365 و 366 و اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 40 شود
بی حاصل. نازا. عقیم. عاقر. سترون. - قسر دررفتن حیوان، بار نگرفتن و نزادن و حمل برنداشتن آن هنگام جفت گیری. - ، و در کنایه به معنی هر کاری است که به نتیجه نرسد. - قسرکس، ناسزائی است که بزنان گویند یعنی زنی که فرزند نتواند آوردن
بی حاصل. نازا. عقیم. عاقر. سترون. - قسر دررفتن حیوان، بار نگرفتن و نزادن و حمل برنداشتن آن هنگام جفت گیری. - ، و در کنایه به معنی هر کاری است که به نتیجه نرسد. - قسرکُس، ناسزائی است که بزنان گویند یعنی زنی که فرزند نتواند آوردن
قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم: قلعۀ شاه دز را... در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. (جهانگشای جوینی)
قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم: قلعۀ شاه دز را... در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. (جهانگشای جوینی)
خالد بن عبدالله بن یزید بن اسد. امیر عراق بود. جد وی یزید صحبت رسول خدای را درک کرد. مردمی بسیار به وی منسوبند. (اللباب). و رجوع به اعلام زرکلی، خالد بن عبدالله و اسد بن عبدالله قسری در همین لغت نامه شود
خالد بن عبدالله بن یزید بن اسد. امیر عراق بود. جد وی یزید صحبت رسول خدای را درک کرد. مردمی بسیار به وی منسوبند. (اللباب). و رجوع به اعلام زرکلی، خالد بن عبدالله و اسد بن عبدالله قسری در همین لغت نامه شود
حرکت قسری، در مقابل حرکت ارادی طبعی است، و آن حرکتی است که به قسرقاسر تحقیق یابد مانند پرتاب سنگی به طرف بالا. رجوع به حکمت الاشراق چ انستیتو ایران و فرانسه ص 194 شود نسبت است به قسر. (اللباب). رجوع به قسر شود
حرکت قسری، در مقابل حرکت ارادی طبعی است، و آن حرکتی است که به قسرقاسر تحقیق یابد مانند پرتاب سنگی به طرف بالا. رجوع به حکمت الاشراق چ انستیتو ایران و فرانسه ص 194 شود نسبت است به قسر. (اللباب). رجوع به قَسر شود