جدول جو
جدول جو

معنی قساطل - جستجوی لغت در جدول جو

قساطل
(قَ طِ)
جمع واژۀ قسطل. (اقرب الموارد). غبارها. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ طِ)
نعمان بن عبده بن یوسف دمشقی. از دانشمندان است. او راست: الروضه الغناء فی دمشق الفیحاء، این کتاب مشتمل بر ملخص اخبار دمشق و آثار آن است و درچاپ خانه امریکایی بیروت در 162 صفحه در سال 1879م. به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1510)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
قصری است ازقلعه های رومیان قدیم در مشرق اردن که ولید دوم برای شکار و گردش بدان قصر اقامت میکرد. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
غبار. (منتهی الارب). غبار ساطع. (اقرب الموارد). گرد لشکر. در فقه ثعالبی آمده که آن مخصوص به غباری است که در جنگ برمیخیزد. (اقرب الموارد). رجوع به قسطال و قسطلان و قسطول شود، به لغت شامی، جای جدا شدن آبها ازیکدیگر. (معجم البلدان) ، ام ّقسطل،بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ)
شاه بلوط. آن را به عربی بلوطالملک خوانند. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
معرب ساتل است و آن رستنیی باشد که شیرازیان روشنک خوانندش. و به این معنی با شین هم آمده است. (برهان) (آنندراج). گیاهی مانند قارچ خشکیده. (استینگاس). رجوع به شاتل و شاطل و ساتل شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
گرد بالا رفته. (منتهی الارب) (المنجد). طاسل مثله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
جمع واژۀ قوطل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
جمع واژۀ قسطر، به معنی قسطل. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل و قسطر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قسطال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قسطال شود، جمع واژۀ قسطول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قسطول شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ؟)
نام قبیله ای است در بصره، خطه ای معروف به قسامل دارند در بین عظم البلد و کنار دجله، و جای معمور و مسکون است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
غبار. (منتهی الارب). گرد و غبار. (ناظم الاطباء). غبار ساطع. (اقرب الموارد). ج، قساطیل. (ناظم الاطباء). رجوع به قسطل و قسطلان و قسطول و قساطیل شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
آوازدار. (از منتهی الارب). باآواز. (اقرب الموارد) : نهرقسطال، جوی باآوازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ قسطاء. (ناظم الاطباء). رجوع به قسطاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساطل
تصویر ساطل
پارسی تازی گشته ساتل روشنک (گویش شیرازی) شاتل از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته گردخاک جنگ، مرگ، شابلوت از گیاهان شاه بلوط. توضیح به نظر می آید که محرف معرب قسطن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسطال
تصویر قسطال
گردخاک
فرهنگ لغت هوشیار