- قز
- ابریشم خام، ابریشم نتابیده، ابریشم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، دمسق، پناغ، بریشم، دمسه، حریر، سیلک، کناغ، کج، بهرامه
معنی قز - جستجوی لغت در جدول جو
- قز
- معرب کژ ابریشم، جامه از ریسمان پیله پاک ماندن و دور ماندن از ریم و آلایش
- قز ((قَ زّ))
- ابریشم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ادویه، چاشنی، تخم پیاز
قازغان، دیگ، پاتیل، غزغان، غازغان
جامه ای که با ابریشم خام آگنده شده باشد،
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گپر، گبر، تجفاف
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گپر، گبر، تجفاف
قومی از تاتار که در قرن هفتم هجری مطیع چنگیز شدند، نام قدیم سربازان روس که کلاه پوست بزرگ و قبای بلند می پوشیدند، سرباز ایرانی که زیر نظر روس ها تعلیم داده می شد
نادرست نویسی کژین کچین آنچه از کژ ابریشم کم بهافراهم آورند
تارک موی تراشیدن موهای سرو برجای نهادن موی تارک
پاژنامه (لقب)، پازنام زشت
کشوینی شدن درخشم آمدن
کشوینی منسوب است به قزوین از مردم قزوین، جمع قزوانه (بسیاق عربی)، لهجه ایست ایرانی که مردم قزوین بدان تکلم کنند
پارسی تازی گشته کاسپین کاسپیان نامی که نخستین گروه ظریایی سپیدپوست که به پهندشت ایران آمده اندبه این شهرکه دراززمانی زیستگاهشان بوده بخشیده اند
نروماده گونه ای دگمه قسمی قلاب نر و ماده فلزی است که بدو کنار گریبان و غیره دوزند تا هر وقت بخواهند قلاب را در حلقه بیندازند تا دو طرف لباس جفت شود
نادرست نویسی غزمیت پارسی است بی ارزش
ترکی خشین ازمرغان شکاری آک نهادن نکوهش، کوته اندام مردم فرومایه، کوتاهی کوته اندام بی اندام زشت
مردم فرومایه، شتر هیچکاره
ترکی خشین ازمرغان شکاری
ترکی سرخاب غازه گلگونه، سرخک آبله سرخ ازبیماری ها
ترکی سرخاب غازه گلگونه، سرخک آبله سرخ ازبیماری ها سرخاب که زنان بر روی مالند غازه گلگونه، علتی است مانند آبله که از بدن کودکان خردسال برآید
تازی ازترکی سرخ سری سرخ کلاهی سپاهیگری قزلباش بودن: غازیان قزلباش که به یکدیگر می رسیدند به جهت تعصب قزلباشیت و همکیشی در کشتن و بستن زیاده اهتمام نمی کردند
یا سرخ سر، به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند
ترکی چلر چلهر آلاش
ترکی - پارسی تلاجی (گویش مازندرانی) سرخه کولی (گویش گیلکی) آسلاک کولی (گویش گیلکی) گونه ای ماهی. یک نوع ماهی که بدنش خالهای سرخ رنگ دارد و گوشتش هم لذیذ است
ترکی چلر چلهر آلاش
سپیدرود
ترکی شیرسرخ سرخ شیر ازنام ها
رنگ طلائی، سرخ
ک غژغل ک زاغ کبود (گویش گیلکی) از پرندگان
ک لرگ کوچی (گویش گیلکی) از گیاهان لرک
ترکی پاتیل دیگ بزرگ دیگ مسین دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل. قازعان بنگرید به قازغان
دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل. قازعان بنگرید به قازغان
پاره های ابرتنک پاییزی: ... ... ومانند قزع الخریف. . در تجاذب نکبای نکبت خاشاک وار در تسالب عواصف غربت افتاده
دیگ افزار داربوی، تخم پیاز