زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی قرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن قرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن قرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن قرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن قرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان قرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی قَرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن قَرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن قَرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن قَرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن قَرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان قَرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
فا اقرار آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به اقرار آوردن. (زوزنی) (صراح اللغه) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان. (از اقرب الموارد) ، سخن گفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بیان و قول و شرح و تفصیل و قرائت و تعریف و تعبیر و بیان بلیغ و فصیح وسخن و قدرت در بیان و تکلم. (ناظم الاطباء). فرق بین تحریر و تقریر آنست که تحریر بیان معنی به عبارت است. (از تعریفات جرجانی) : خردمند... چاره نیست از تقریر صدق. (کلیله و دمنه). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گذارد حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. (کلیله و دمنه). و اگر در تقریر محاسن نوبت آن پادشاه دیندار... خوضی و شروعی رود. غرض از ترجمه این کتاب فایت گردد. (کلیله و دمنه). اگر در تقریر محاسن این کتاب مجلدات پرداخته شود هنوز حق آن بواجبی گزارده نیاید. (کلیله و دمنه). در طی آن مرثیه نامه، تقریر جملۀ خصال آن زبدۀ رجال مندرج و مندمج است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 442). حالیا بدین تقریر آن بادپیمای آبی بر آتش زد. (جهانگشای جوینی). ملک را حسن تقریر و وجه تدبیر ادیب موافق آمد. (گلستان). که آن به عادت خویش انبساط نتواند وزین نیاید تقریر علم با جهال. سعدی. دردمندی من سوختۀ زار و نزار ظاهراً حاجت تقریر و بیان اینهمه نیست. حافظ. قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی. حافظ. ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت. حافظ. ، ریختن شتر ماده کمیز خود را دفعه دفعه. (از اقرب الموارد) ، آرام دادن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). قرار دادن. (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). قرار و ثبات دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به قرار بردن، یقال: قررت عندالخبر حتی استقر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رها کردن عامل را در عمل و ثبات دادن او را. (از اقرب الموارد) ، و فارسیان بمعنی سخنی که از تغلب و تصرف دیوانی ظاهر شود، استعمال نمایند و این مجاز است. (آنندراج) : سالها عامل دیوان خموشی بودم هیچکس را بمن اندازۀ تقریر نبود. ظهوری (از آنندراج). ، مقرر داشتن. تثبیت کردن. پابرجا نمودن: در حق هریک بر وفق حال و قدر و مرتبت او تقریر اقطاع و ترتیب معاش نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25)
فا اقرار آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به اقرار آوردن. (زوزنی) (صراح اللغه) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان. (از اقرب الموارد) ، سخن گفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بیان و قول و شرح و تفصیل و قرائت و تعریف و تعبیر و بیان بلیغ و فصیح وسخن و قدرت در بیان و تکلم. (ناظم الاطباء). فرق بین تحریر و تقریر آنست که تحریر بیان معنی به عبارت است. (از تعریفات جرجانی) : خردمند... چاره نیست از تقریر صدق. (کلیله و دمنه). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گذارد حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. (کلیله و دمنه). و اگر در تقریر محاسن نوبت آن پادشاه دیندار... خوضی و شروعی رود. غرض از ترجمه این کتاب فایت گردد. (کلیله و دمنه). اگر در تقریر محاسن این کتاب مجلدات پرداخته شود هنوز حق آن بواجبی گزارده نیاید. (کلیله و دمنه). در طی آن مرثیه نامه، تقریر جملۀ خصال آن زبدۀ رجال مندرج و مندمج است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 442). حالیا بدین تقریر آن بادپیمای آبی بر آتش زد. (جهانگشای جوینی). ملک را حسن تقریر و وجه تدبیر ادیب موافق آمد. (گلستان). که آن به عادت خویش انبساط نتواند وزین نیاید تقریر علم با جهال. سعدی. دردمندی من سوختۀ زار و نزار ظاهراً حاجت تقریر و بیان اینهمه نیست. حافظ. قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی. حافظ. ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت. حافظ. ، ریختن شتر ماده کمیز خود را دفعه دفعه. (از اقرب الموارد) ، آرام دادن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). قرار دادن. (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). قرار و ثبات دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به قرار بردن، یقال: قررت عندالخبر حتی استقر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رها کردن عامل را در عمل و ثبات دادن او را. (از اقرب الموارد) ، و فارسیان بمعنی سخنی که از تغلب و تصرف دیوانی ظاهر شود، استعمال نمایند و این مجاز است. (آنندراج) : سالها عامل دیوان خموشی بودم هیچکس را بمن اندازۀ تقریر نبود. ظهوری (از آنندراج). ، مقرر داشتن. تثبیت کردن. پابرجا نمودن: در حق هریک بر وفق حال و قدر و مرتبت او تقریر اقطاع و ترتیب معاش نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25)