جدول جو
جدول جو

معنی قرنان - جستجوی لغت در جدول جو

قرنان
(قَ)
مرد دیوث که دیگری را در زن خود شریک کرده باشد. (منتهی الارب). قرمساق. غرزن. کشخان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قربان
تصویر قربان
(پسرانه)
چیزی که بوسیله آن به خدا تقرب یابند، قربانی، فدایی، نزدیک شدن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قرناق
تصویر قرناق
خدمت کار، کنیز، محرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان
تصویر قربان
ظرفی که در آستانۀ پر شدن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان
تصویر قربان
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان
قربانی
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان
قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
فاسد و خراب. (ولف). و رجوع به شعوری ج 1 ص 242 شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
عید قربان، عید اضحی. گوسفندکشان. روز دهم ذیحجه الحرام است. و یکی از روزهای بزرگ و اعیاد باعظمت اسلامی است. در این روز حاجیان در منی ̍ نزدیک مکه گوسفند قربانی کنند:
تیر مژگان و کمان ابرویش
عاشقان را عید قربان میکند.
؟
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری مشهد و دوهزارگزی شمال کشف رود واقع است. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. 9 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. این ده را به اصطلاح محلی کلاته قربان نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جای قید از دست و پای ستور یا خاص است بشتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ نَ)
دهی است از دهستان برزرود بخش حومه شهرستان اصفهان، متصل به شهر و یکی از محلات اصفهان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
ابن انوش بن شیث آدم وصی انوش بود و نهصدوبیست سال عمر یافت. وی سازندۀ شهر بابل یکی از مدائن هفتگانه عراق است. در نزهه القلوب ج 3 ص 27 آمده: بابل از اقلیم سوم است و ازمداین به عراق و بر کنار فرات... قینان بن انوش ساخت و طهمورث دیوبند تجدید عمارتش کرد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 24، 25، 130 و تاریخ سیستان ص 42 شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
پسر قارن. (ولف ص 619). منسوب به قارن:
سوی راست جای فریبرز بود
بکتمارۀ قارنان داد زود.
فردوسی (شاهنامۀ بروخیم ج 5 ص 1328)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان سیلاخور است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 1529 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ فُ)
فریاد کردن. (منتهی الارب). بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). بانگ و زاری کردن. بانگ کردن بزاری. (زوزنی) (شمس اللغات) (کنز اللغه) ، چوب بقم را گویند که بدان چیزها رنگ کنند و آنرا تبرخون هم خوانند و معرّب آن طبرخون است. (آنندراج). ارنبژ. (رشیدی). رجوع به ارنیبژ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شجریست که در هندو دیار اجمیر از او تسبیح سازند. (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از قرای مرو است نزدیک به شهر چنانکه از محلات شهر محسوب میشود و خرابه است. (از مراصد)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
قلعه ای است به زبید. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ نی ی)
نسبت است به بنی القرناء، و آن دوده ای است از تجیب
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
سمعانی گوید: عروه بن تمیم، از سرشناسان طائفۀ بنی القرماء و صاحب چاهی است که در راه حاجیانی است که از مصر به مکه روندو به چاه عمیر معروف است. و در انساب سمعانی عنوان قرمانی با میم آمده و ضبط آن با نون تعیین شده است
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به بنی القرنان. (لباب الانساب). و در متن انساب قرمانی آمده است. رجوع به قرنائی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شریک بن سوید. ابن یونس گوید: وی در فتح مصر حضور داشته است. و درمتن انساب سمعانی قرمانی آمده است. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
ترکی کنیزک خدمتکار کنیزک، جمع (بسیاق فارسی) قرناقان: یک کنیزک بود در مبرز چو ماه سخت زیبا و ز قرناقان شاه. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنان
تصویر پرنان
فاسد و خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروان
تصویر قروان
میان پشت
فرهنگ لغت هوشیار
زبانه گل زرد (شوکه الصفراء درتازی) از گیاهان نی سیاه، نی بزرگ نوازندگی است که از چوب و فلز ساخته می شود و رنگش سیاه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرناس
تصویر قرناس
دماغه کوه، دوک، دماغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتان
تصویر قرتان
بام وشام بامدادوشبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعان
تصویر قرعان
جمع قرعا، زنان کل زنان بی مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرصان
تصویر قرصان
دزد دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردان
تصویر قردان
جمع قراد، کنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزی که بوسیله آن بسوی خداوند تقرب پیدا کنند، و روز دهم ذیحجه که حجاج در مکه قربانی میکنند عیداضحی یا عید قربان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
نجنگیده: مرد، غارچک گونه ای از سماروغ ها زخم وزیلی زخمین گونه ای قارچ سفید رنگ کوچک است و بنظر می آید یکی از قارچهای تیره بازیدیومیست ها و از دسته آمانیت ها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربان
تصویر قربان
((قُ))
هرچیزی که به وسیله آن به خداوند تقرب جویند، عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است، صدقه، تصدق
قربان صدقه کسی رفتن: کنایه از اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی، اصرار و التماس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قربان
تصویر قربان
((قَ))
کمان دان، جای کمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرناق
تصویر قرناق
((قُ یا قِ))
خدمتکار، کنیزک، جمع (به سیاق فارسی) قرناقان
فرهنگ فارسی معین