- قرناق
- خدمت کار، کنیز، محرم
معنی قرناق - جستجوی لغت در جدول جو
- قرناق
- ترکی کنیزک خدمتکار کنیزک، جمع (بسیاق فارسی) قرناقان: یک کنیزک بود در مبرز چو ماه سخت زیبا و ز قرناقان شاه. (مثنوی)
- قرناق ((قُ یا قِ))
- خدمتکار، کنیزک، جمع (به سیاق فارسی) قرناقان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی ناخن
دماغه کوه، دوک، دماغه
ترکی چنگل نشپیل ترکی ک نشبیل شست ماهیگیرباشد ای ماهی سیمین وبه مه برزده نشبیل دیری است به باغ اندربرزرین قندیل
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
خدمتکار، کنیزک
مونث اقرن: بنگرید به اقرن و دژ شهر، مارشاخدار، نادرست نویسی کرنا خرنا پارسی است
قرین ها، نزدیک ها، همدم ها، همسرها، یارها، مصاحب ها، جمع واژۀ قرین