جدول جو
جدول جو

معنی قرمیسین - جستجوی لغت در جدول جو

قرمیسین
(قَ)
معرب کرمانشاهان که شهری است قریب دینور. (منتهی الارب). میان آن و همدان سی فرسخ است. (معجم البلدان). رجوع به کرمانشاهان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قِ)
نسبت است به قرمیسین. و آن معرب کرمانشاه است. (انساب سمعانی) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
عمر بن سهل بن ابی الجعد، مکنی به ابوعمر. از حافظان حدیث است. وی به دینور آمد و به همدان سفر کردو حدیث گفت و به سال 330 ه. ق. وفات یافت. (انساب سمعانی). عمر بن سهل بن اسماعیل بن جعد حافظ دینوری ملقب به کدو. وی به سال 317 ه. ق. به همدان آمد، از ابی قلابه روایت کرد. ابوالحسین بن صالح و فرزندش از او روایت دارند. او ثقه، حافظ و صدوق بود و گویند وی حافظتر و بافهم تر از ابن وهب بوده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
عبدالملک بن ابراهیم بن احمد بن حسین. از کرمانشاهان است که در بغداد به سال 307 ه. ق. تولد یافت. از راویان مورد اطمینان بود. (انساب سمعانی). در بررسی تاریخ اسلام، روات به عنوان افراد علمی با تخصص در نقل حدیث شناخته می شوند که در جمع آوری احادیث از راویان مختلف بسیار دقیق بوده اند. این افراد با دقت در اسناد روایات و شرایط خاص راویان، توانستند احادیث معتبر و صحیح را از نقل های نادرست یا ضعیف تمییز دهند و این امر به صحت دین اسلام کمک کرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ نِ شَ نِ قَ)
یکی از مشایخ طریقت در قرن چهارم هجری، معاصر ابراهیم خوّاص و ابوعبداﷲ مغربی از مردم جبل. در ورع و تقوی معروف و سخنان بسیار راجع به تصوف از وی منقول است
لغت نامه دهخدا
(قِ)
ابراهیم بن شمیان، مکنی به ابواسحاق. در عصر خود ریاست جبال را داشته و کرامات از او نقل شده است. وی با مشایخی از قبیل ابوعبدالله مقری مصاحبت داشته است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ ری یَیْ)
تثنیۀ قری ّ، و آن نام جائی است که در شعر سیار بن هبیره از خاندان بنی ربیعه بن مالک از آن یاد شده است:
لیالی حلت بالقریین حله
و ذی مرخ یا حبذا ذاک وادیا.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
پادشاه ایلام قدیم، وی سلسلۀ نی سینی را در سومر منقرض کرد (2115 قبل از میلاد)، (از فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 117 و فرهنگ ایران باستان ص 233 و تاریخ کرد ص 37 شود
لغت نامه دهخدا
(قِسْ سی)
جمع واژۀ قسیس است در حالت نصبی و جری. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : ذلک بأن ّ منهم قسیسین و رهباناً. (قرآن 82/5). جمع واژۀ قسیس. درجۀ سوم از درجات پنجگانه مانویه که بدین ترتیب بوده است: اول معلمین، دویم هشتمین، سیم قسیسین، چهارم صدیقین، پنجم شماعین. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
تثنیۀ قرین در حالت نصبی و جری. رجوع به قرین شود
لغت نامه دهخدا
(قَنَ)
دهی است درمروشاه جهان. (منتهی الارب). شهر کوچکی است در وادی مرو که بدان برکدیز گویند. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. (اللباب فی تهذیب الانساب) (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
دهی است جزء دهستان کوهپایۀ بخش نوبران شهرستان ساوه در 20 هزارگزی شمال باختری نوبران و 10 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن کوهستان سردسیر. سکنه 847 تن. آب آن از چشمه سار. محصولات آن جا غلات، بنشن، بادام، گردو، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی و قالیچه بافی است. راه مالرو و ماشین رو دارد، از طریق آق قلعه میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ شَ)
دهی جزء دهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 30 هزارگزی جنوب خاور ضیأآباد و 12 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن جلگه ای. هوای آن معتدل است و 184 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه خررود و محصول آن غلات، مختصر میوه جات، و شغل اهالی زراعت و کاردستی آنان گلیم بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
صمغی است که آن را کماشیر نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از یونانی هرمینن، نوعی از نبات، از خانوادۀ لبدیسان (نعناعیان) از تیره منارده، شامل اقسام بسیاری که در اروپای مرکزی میروید. سلبی. سلوی. مریم گلی
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ)
ابن هارون بن نصر قرمیسینی (کرمانشاهی) نحوی. مکنی به ابوالحسن. وی در سال 290 هجری قمری متولد شد و نزد علی بن سلیمان اخفش تحصیل کرد. و عبدالسلام بصری نزد او به تلمذ پرداخت و در سال 371 هجری قمری درگذشت. (از معجم الادباء چ قاهره ج 15 ص 111 و چ مارگلیوث ج 5 ص 440)
لغت نامه دهخدا
یکی از گونه های نوع مریم گلی جزو تیره نعنائیان که در اروپای مرکزی میروید
فرهنگ لغت هوشیار
از جای جستن به علت ترسیدن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی