جدول جو
جدول جو

معنی قرقیهان - جستجوی لغت در جدول جو

قرقیهان
کرگران. کیکهان. صاحب الابنیه گوید: اندر روغن کلانج به کار برند، و او را کیکهان خوانند. گرم و خشک است اندر درجۀ اول. فالج و لقوه را سود کند و قولنج بگشاید و تب چهارم ببرد، کرگران خوانندش و کیکهان. (الابنیه عن حقایق الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ قَ)
چوبی را گویند که در میان مقل میباشد و در سنونات به کار برند که گوشت بن دندان را سخت کند و دندان را سفید سازد. (آنندراج) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
جایی است. (معجم البلدان). شهری است کنار فرات و خابور در نزدیکی رقه، و آن قرقیسیا است. (لباب الانساب). رجوع به قرقیسیا شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
شهری است بر فرات که بنام قرقیسأبن طهمورث نامیده شده است. (منتهی الارب). رجوع به قرقیسیاء و قرقسان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
تثنیۀ قرین. مرادابوبکر و طلحه رضی الله عنهما، زیرا عثمان بن عبدالله آن دو را گرفت و با یک رسن به هم بست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
دهی است بزرگ از توابع حمص در راه بریه بین بریه و سخنه و ارک که مردم آن همه نصاری هستند. ابوحذیفه در فتوح الشام گوید: خالد بن ولید از تدمر به قریتان وارد شد. و این همان است که آن را حوارین خوانند، و میان آن و تدمر دو مرحله است. و ابن قیس رقیات در شعر خود از آن یاد کرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَرْ یَ)
تثنیۀ قریه
لغت نامه دهخدا
(قَرْ یَ)
مکه و طائف است. در قرآن آمده است: و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم. (قرآن 31/43). و شعر معن بن اوس نیز همان دو شهر را اراده میکند:
لها مورد بالقریتین و مصدر
لفوت فلاه لاتزال تنازله.
(معجم البلدان)
نام دو ده قران و ملهم از بنی سحیم در یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
به صیغۀ تثنیه دو حضن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هر دو خصیه است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دو رگ پشت. (ناظم الاطباء). هر دو رگ پشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، هر دو کرانۀ هر دو سوراخ بینی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مابین تهیگاه و بیخ ران. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مردم مشرق زمین. اهل مشرق:
سکندر که با شرقیان حرب داشت
در خیمه گویند با غرب داشت.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
تثنیۀ مرقی. رجوع به مرقی شود.
- مرقیاالانف، دو طرف بینی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ حَلْ لَ)
جائی است در دیار بنی جعده از بنی عامر که مالک بن صمصامۀ جعدی در شعر خود از آن یاد کرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقیقان
تصویر رقیقان
دو سوراخ بینی، دو خایه، دو رگ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غرغمان چوبی را گویند که درمیان کور (مقل مکی) است چوبی را گویند که در میان مقل مکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقذان
تصویر قرقذان
سنجاب ازجانوران سنجاب
فرهنگ لغت هوشیار