زمین هامون سفت نرم ستبر بی گیاه. و گاه است که بیرون آمده است از او آب سوزندۀپلیدی که گویا پاره ای آتش است و بلند و آرمیده میباشد. (شرح قاموس). بیابان فراخ درشت تابان بی گیاه برآمدنگاه آب گرم پلید، گویا پرکالۀ آتش است، کلمه ای است که بدان بزغاله ای را وقت توبره نمودن خوانند، و نیز سگ را بدان خوانند. (منتهی الارب)
زمین هامون سفت نرم ستبر بی گیاه. و گاه است که بیرون آمده است از او آب سوزندۀپلیدی که گویا پاره ای آتش است و بلند و آرمیده میباشد. (شرح قاموس). بیابان فراخ درشت تابان بی گیاه برآمدنگاه آب گرم پلید، گویا پرکالۀ آتش است، کلمه ای است که بدان بزغاله ای را وقت توبره نمودن خوانند، و نیز سگ را بدان خوانند. (منتهی الارب)
جمع واژۀ قریه: و کان ذاسطوه... و ثروه... و ممالیک... و القرایا و الاملاک. (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 2 ص 53). و اعاد علی ّ سهاماً فی ثلث قرایا بالراذان. (معجم الادباء چ مارگلیوث ص 56)
جَمعِ واژۀ قریه: و کان ذاسطوه... و ثروه... و ممالیک... و القرایا و الاملاک. (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 2 ص 53). و اعاد علی ّ سهاماً فی ثلث قرایا بالراذان. (معجم الادباء چ مارگلیوث ص 56)
مخفف اقاقیا است و آن عصارۀ تخم خاری است که چیزها بدان دباغت کنند، و بعضی گویند صمغ آن است و آن صلب و سطبر و سیاه رنگ میباشد، (برهان)، اقاقیا، (دزی ج 2 ص 296 از حاشیۀ برهان چ معین)، و آن عصارۀ ثمر قرظ باشد، (فهرست مخزن الادویه) (ابن بیطار)
مخفف اقاقیا است و آن عصارۀ تخم خاری است که چیزها بدان دباغت کنند، و بعضی گویند صمغ آن است و آن صلب و سطبر و سیاه رنگ میباشد، (برهان)، اقاقیا، (دزی ج 2 ص 296 از حاشیۀ برهان چ معین)، و آن عصارۀ ثمر قرظ باشد، (فهرست مخزن الادویه) (ابن بیطار)
آلو. (ناظم الاطباء). درختی است چون آلو که بار آن شبیه انگور سیاه است و در مصر آن را شفتالوی خرس (خوخ الدب) نامند. (از اقرب الموارد). و رجوع به قراصیا شود
آلو. (ناظم الاطباء). درختی است چون آلو که بار آن شبیه انگور سیاه است و در مصر آن را شفتالوی خرس (خوخ الدب) نامند. (از اقرب الموارد). و رجوع به قراصیا شود
دهی جزء دهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 30 هزارگزی جنوب خاور ضیأآباد و 12 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن جلگه ای. هوای آن معتدل است و 184 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه خررود و محصول آن غلات، مختصر میوه جات، و شغل اهالی زراعت و کاردستی آنان گلیم بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 30 هزارگزی جنوب خاور ضیأآباد و 12 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن جلگه ای. هوای آن معتدل است و 184 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه خررود و محصول آن غلات، مختصر میوه جات، و شغل اهالی زراعت و کاردستی آنان گلیم بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
کرگران. کیکهان. صاحب الابنیه گوید: اندر روغن کلانج به کار برند، و او را کیکهان خوانند. گرم و خشک است اندر درجۀ اول. فالج و لقوه را سود کند و قولنج بگشاید و تب چهارم ببرد، کرگران خوانندش و کیکهان. (الابنیه عن حقایق الادویه)
کرگران. کیکهان. صاحب الابنیه گوید: اندر روغن کلانج به کار برند، و او را کیکهان خوانند. گرم و خشک است اندر درجۀ اول. فالج و لقوه را سود کند و قولنج بگشاید و تب چهارم ببرد، کرگران خوانندش و کیکهان. (الابنیه عن حقایق الادویه)
شهری است در جزیره در شش فرسخی رحبۀ مالک بن طوق در نزدیکی رقه. جریر بن عبداﷲ و عدی بن حاتم و حنظله کاتب پس از آنکه معاویه سب و طعن صحابه را آغاز کرد از کوفه بدان شهر هجرت کردند. جریر در این شهر وفات یافت. (انساب سمعانی). نسبت بدان اکثر قرقسانی است و گاه قرقسای بدون نون. (انساب سمعانی). در محل اتصال رود خابور به رود فرات و نزدیکی رقه واقع است. (لباب الانساب). رجوع به قرقیسا شود
شهری است در جزیره در شش فرسخی رحبۀ مالک بن طوق در نزدیکی رقه. جریر بن عبداﷲ و عدی بن حاتم و حنظله کاتب پس از آنکه معاویه سب و طعن صحابه را آغاز کرد از کوفه بدان شهر هجرت کردند. جریر در این شهر وفات یافت. (انساب سمعانی). نسبت بدان اکثر قرقسانی است و گاه قرقسای بدون نون. (انساب سمعانی). در محل اتصال رود خابور به رود فرات و نزدیکی رقه واقع است. (لباب الانساب). رجوع به قرقیسا شود
یکی از کسانی است که خط عربی را اختراع کردند. مؤلف ’الفهرست’ آرد: اول مردمی که خط عربی را آوردند قومی بودند از عرب عاربه که بر عدنان بن ادّ نازل شدند و اسماء آنان ابوجاد، هواز، حطی، کلمون، صعفص، قریسات (قرشت) بود و اعراب کتابت رابه نام آنان وضع کردند و بعد از آن حروفی یافتند که از اسامی آن مردم نبود و آن حروف ث، خ، ذ، ظ، ش، غ بود و اینها را روادف نامیدند. رجوع شود به الفهرست ص 6 و 7 و پاورقی سبک شناسی ج 1 ص 92، 93 و قرشت شود
یکی از کسانی است که خط عربی را اختراع کردند. مؤلف ’الفهرست’ آرد: اول مردمی که خط عربی را آوردند قومی بودند از عرب عاربه که بر عدنان بن اُدّ نازل شدند و اسماء آنان ابوجاد، هواز، حطی، کلمون، صعفص، قریسات (قرشت) بود و اعراب کتابت رابه نام آنان وضع کردند و بعد از آن حروفی یافتند که از اسامی آن مردم نبود و آن حروف ث، خ، ذ، ظ، ش، غ بود و اینها را روادف نامیدند. رجوع شود به الفهرست ص 6 و 7 و پاورقی سبک شناسی ج 1 ص 92، 93 و قرشت شود