مرکب است از عاقر و قوفا. یاقوت گوید: من گمان میکنم که این موضع همان عقرقوف است و از دهات سیلحین به بغداد است و آن تل بزرگی است که از مسافت یکروز دیده میشود لکن دیگران گویند تل ریگ بزرگ متراکم است. (معجم البلدان)
مرکب است از عاقر و قوفا. یاقوت گوید: من گمان میکنم که این موضع همان عقرقوف است و از دهات سیلحین به بغداد است و آن تل بزرگی است که از مسافت یکروز دیده میشود لکن دیگران گویند تل ریگ بزرگ متراکم است. (معجم البلدان)
از بناهای کیکاوس در زمین بابل. ابن البلخی آرد: بعد از کیقباد نبیرۀ او کیکاوس... پادشاهی بگرفت... و در زمین بابل بنایی عظیم بلند فرمود و آن بنا تل عقرقوف است و قومی گفته اند که آن بنا را از بهر آن کرد تا آنجا بر تخت نشیند که چهار عقاب آن را برداشتند و بر هوا بردند. اما این عقرقوف او کرده است و آن را صرح گویند. و عرب هرجا که بلندی باشد آن را صرح گویند. (فارسنامۀ ابن البلخی چ گای لیسترانج ص 4140). دهی است از نواحی شهر عیسی به بغداد، در کنار آن تلی بزرگ است که از مسافت یک روزه راه دیده می شود و به عقرقوف بن طهمورث موسوم است. ولی ظاهراًاسمی است مرکب، مانند حضرموت. (از معجم البلدان)
از بناهای کیکاوس در زمین بابل. ابن البلخی آرد: بعد از کیقباد نبیرۀ او کیکاوس... پادشاهی بگرفت... و در زمین بابل بنایی عظیم بلند فرمود و آن بنا تل عقرقوف است و قومی گفته اند که آن بنا را از بهر آن کرد تا آنجا بر تخت نشیند که چهار عقاب آن را برداشتند و بر هوا بردند. اما این عقرقوف او کرده است و آن را صرح گویند. و عرب هرجا که بلندی باشد آن را صرح گویند. (فارسنامۀ ابن البلخی چ گای لیسترانج ص 4140). دهی است از نواحی شهر عیسی به بغداد، در کنار آن تلی بزرگ است که از مسافت یک روزه راه دیده می شود و به عقرقوف بن طهمورث موسوم است. ولی ظاهراًاسمی است مرکب، مانند حضرموت. (از معجم البلدان)
می. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد). اسم است برای آن، یا صفت است که به جای اسم نشیند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: اعذب الاسماء الطلاء و الطفها السلاف و اخفّها المدام و اقبحها القرقف و افضلها الراح لاشتقاقها من الروح لملائمتها وامتزاجها بها. (منتهی الارب) ، پرنده ای است کوچک. (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
می. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد). اسم است برای آن، یا صفت است که به جای اسم نشیند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: اعذب الاسماء الطلاء و الطفها السلاف و اخفّها المدام و اقبحها القرقف و افضلها الراح لاشتقاقها من الروح لملائمتها وامتزاجها بها. (منتهی الارب) ، پرنده ای است کوچک. (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
منسوب به عقرقوف که قریه ای است قدیمی در بغداد. سعد بن زید بن ودیعه بن عمرو بن قیس انصاری خزرجی عقرقوفی بدین نسبت شهرت دارد. وی در عصر خلیفۀ دوم به عراق وارد شد و در عقرقوف سکنی گزید. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب به عقرقوف که قریه ای است قدیمی در بغداد. سعد بن زید بن ودیعه بن عمرو بن قیس انصاری خزرجی عقرقوفی بدین نسبت شهرت دارد. وی در عصر خلیفۀ دوم به عراق وارد شد و در عقرقوف سکنی گزید. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
شهری است از اعمال کسکر که بین واسط و بصره و اهواز واقع است. (معجم البلدان). صاحب قاموس آن را از توابع کسکر دانسته، و آن سرزمینی است که قصبۀ آن واسط است. فاضلی گوید: واسط شهری بوده که حجاج بن یوسف آن را بنیادکرده در میان کوفه و بصره و به همین جهت به واسط موسوم شده و اکنون خراب است، و کسکر ولایتی است از گیلان و در آن پشمینه بافند که بدل ماهوت است و اواسطالناس از آن جبه و بالاپوش کنند و متداول و معروف است، و انسب این است که قرقوبی که جامه ای است بافتۀ این ولایت باشد نه واسط که سالهاست ویران است. (آنندراج)
شهری است از اعمال کسکر که بین واسط و بصره و اهواز واقع است. (معجم البلدان). صاحب قاموس آن را از توابع کسکر دانسته، و آن سرزمینی است که قصبۀ آن واسط است. فاضلی گوید: واسط شهری بوده که حجاج بن یوسف آن را بنیادکرده در میان کوفه و بصره و به همین جهت به واسط موسوم شده و اکنون خراب است، و کسکر ولایتی است از گیلان و در آن پشمینه بافند که بدل ماهوت است و اواسطالناس از آن جبه و بالاپوش کنند و متداول و معروف است، و انسب این است که قرقوبی که جامه ای است بافتۀ این ولایت باشد نه واسط که سالهاست ویران است. (آنندراج)
کشتی دراز یا بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از کشتی عجمی است که عرب نیز نام آن را در ادبیات خود به کار برده است: قرقور ساج ساجه مطلّی بالقیر و الضبات زنبری. (المعرب جوالیقی ص 271)
کشتی دراز یا بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از کشتی عجمی است که عرب نیز نام آن را در ادبیات خود به کار برده است: قرقور ساج ساجُه ُ مطلّی بالقیر و الضبات زنبری. (المعرب جوالیقی ص 271)
زمین هامون سفت نرم ستبر بی گیاه. و گاه است که بیرون آمده است از او آب سوزندۀپلیدی که گویا پاره ای آتش است و بلند و آرمیده میباشد. (شرح قاموس). بیابان فراخ درشت تابان بی گیاه برآمدنگاه آب گرم پلید، گویا پرکالۀ آتش است، کلمه ای است که بدان بزغاله ای را وقت توبره نمودن خوانند، و نیز سگ را بدان خوانند. (منتهی الارب)
زمین هامون سفت نرم ستبر بی گیاه. و گاه است که بیرون آمده است از او آب سوزندۀپلیدی که گویا پاره ای آتش است و بلند و آرمیده میباشد. (شرح قاموس). بیابان فراخ درشت تابان بی گیاه برآمدنگاه آب گرم پلید، گویا پرکالۀ آتش است، کلمه ای است که بدان بزغاله ای را وقت توبره نمودن خوانند، و نیز سگ را بدان خوانند. (منتهی الارب)
اسم مرکب مزجی است از: عقر + قوف. وآن نام قریه ای است از نواحی دجیل و با بغداد چهار فرسنگ فاصله دارد. در کنار آن تلی است خاکی که از پنج فرسنگی چون قلعه ای به نظر می آید و برخی عقیده دارندکه آنجا مقبرۀ پادشاهان کیانی است. (از معجم البلدان). و در زمین بابل بنائی عظیم بلند فرمود. (کیکاوس) و آن بنا تل عقرقوف است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 41). تل عقرقوف را کی کاوس ساخت. بعضی او را نمرود شمارند. آن را به سبب آن ساخت که چون ابراهیم (ع) رادر آتش انداخته بود آنجا بررفت و او را اختیار کرد.از بغداد تا تل عقرقوف سه فرسنگ، آن تل پشته ای سخت بلند است چنانکه در بیابان از پانزده فرسنگ پدید است. از او تا شهر انبار هشت فرسنگ، از آنجا براه بیابان سموات به دمشق به ده روزه میروند، کی بیش صد فرسنگ باشد. (نزههالقلوب ج 3 ص 39 و 172). خرابه هایی است واقع در مغرب بغداد که جغرافی دانان عرب آن را یاد کرده اند و آن را ’تل نمرود’ نیز نامند. مؤسس آن ’کیریگزلو’ یکی از پادشاهان بابل است (بین 1500 تا 1000 قبل از میلاد) و آن شهر در قدیم به نام خود آن پادشاه موسوم بوده است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به عقر شود
اسم مرکب مزجی است از: عقر + قوف. وآن نام قریه ای است از نواحی دجیل و با بغداد چهار فرسنگ فاصله دارد. در کنار آن تلی است خاکی که از پنج فرسنگی چون قلعه ای به نظر می آید و برخی عقیده دارندکه آنجا مقبرۀ پادشاهان کیانی است. (از معجم البلدان). و در زمین بابل بنائی عظیم بلند فرمود. (کیکاوس) و آن بنا تل عقرقوف است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 41). تل عقرقوف را کی کاوس ساخت. بعضی او را نمرود شمارند. آن را به سبب آن ساخت که چون ابراهیم (ع) رادر آتش انداخته بود آنجا بررفت و او را اختیار کرد.از بغداد تا تل عقرقوف سه فرسنگ، آن تل پشته ای سخت بلند است چنانکه در بیابان از پانزده فرسنگ پدید است. از او تا شهر انبار هشت فرسنگ، از آنجا براه بیابان سموات به دمشق به ده روزه میروند، کی بیش صد فرسنگ باشد. (نزههالقلوب ج 3 ص 39 و 172). خرابه هایی است واقع در مغرب بغداد که جغرافی دانان عرب آن را یاد کرده اند و آن را ’تل نمرود’ نیز نامند. مؤسس آن ’کیریگزلو’ یکی از پادشاهان بابل است (بین 1500 تا 1000 قبل از میلاد) و آن شهر در قدیم به نام خود آن پادشاه موسوم بوده است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به عقر شود
می سرد، آب سرد مرغ چرخ ریسک (این واژه راخاقانی درچکامه مسیحائیه ظورده) محمدمعین این واژه را دگرگشته قرفس که تازی گشته لاتینی است می داند که برابرپارسی آن ابدام (جسم) است می شراب. (قرقف)، خاقانی در قصیده مسیحائیه گوید: سه اقنوم و سه قرقف را ببرهان بگویم مختصر شرح موفا. (خاقانی. عبد 27) درباره این کلمه حدسهای مختلف زده اند که دو وجه زیرا هم آنهاست: الف - مارگیلوث نوشته: احتمال می دهد کلمه ای که خاقانی استعمال کرده محرف کلمه یونانی باشد (نظیر فیلقوس) که نویسندگان نصاری آنرا به معنی متن کتاب مقدس بکار می بردند... محتمل است منظور از سه متنی که خاقانی در تایید عقیده تثلیث می خواست شرح کند رساله اول قدیس یوحنا بندهای 8 7 6 باشد، مینورسکی این تعبیر را عالی می داند. ب - تعبیر فوق هر چند نیکوست اما کاملا با سه اقنوم مذکور در بیت وفق نمی دهد. و در صورت صحت نسخه اصل ظاهرا فرقف باید باشد، نگارنده احتمال می دهد که این کلمه محرف قرفس (بمعنی جسم جسد) است که بغلط قرقس شده و در کتابت قرقس به فرقف تحریف گردیده. در صورت صحت این حدس سه قرفس سه تجسم و سه مظهر است (وجود علم حیات) برای سه اقنوم که عبارتند از: اب و ابن و روح القدس
می سرد، آب سرد مرغ چرخ ریسک (این واژه راخاقانی درچکامه مسیحائیه ظورده) محمدمعین این واژه را دگرگشته قرفس که تازی گشته لاتینی است می داند که برابرپارسی آن ابدام (جسم) است می شراب. (قرقف)، خاقانی در قصیده مسیحائیه گوید: سه اقنوم و سه قرقف را ببرهان بگویم مختصر شرح موفا. (خاقانی. عبد 27) درباره این کلمه حدسهای مختلف زده اند که دو وجه زیرا هم آنهاست: الف - مارگیلوث نوشته: احتمال می دهد کلمه ای که خاقانی استعمال کرده محرف کلمه یونانی باشد (نظیر فیلقوس) که نویسندگان نصاری آنرا به معنی متن کتاب مقدس بکار می بردند... محتمل است منظور از سه متنی که خاقانی در تایید عقیده تثلیث می خواست شرح کند رساله اول قدیس یوحنا بندهای 8 7 6 باشد، مینورسکی این تعبیر را عالی می داند. ب - تعبیر فوق هر چند نیکوست اما کاملا با سه اقنوم مذکور در بیت وفق نمی دهد. و در صورت صحت نسخه اصل ظاهرا فرقف باید باشد، نگارنده احتمال می دهد که این کلمه محرف قرفس (بمعنی جسم جسد) است که بغلط قرقس شده و در کتابت قرقس به فرقف تحریف گردیده. در صورت صحت این حدس سه قرفس سه تجسم و سه مظهر است (وجود علم حیات) برای سه اقنوم که عبارتند از: اب و ابن و روح القدس