جدول جو
جدول جو

معنی قرقوس - جستجوی لغت در جدول جو

قرقوس
(قُ)
بیابان فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قرقوس شود
لغت نامه دهخدا
قرقوس
(قَ رَ)
زمین هامون سفت نرم ستبر بی گیاه. و گاه است که بیرون آمده است از او آب سوزندۀپلیدی که گویا پاره ای آتش است و بلند و آرمیده میباشد. (شرح قاموس). بیابان فراخ درشت تابان بی گیاه برآمدنگاه آب گرم پلید، گویا پرکالۀ آتش است، کلمه ای است که بدان بزغاله ای را وقت توبره نمودن خوانند، و نیز سگ را بدان خوانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قربوس
تصویر قربوس
کوهۀ زین، برآمدگی جلو و عقب زین، زین کوهه
فرهنگ فارسی عمید
(قَ قَ)
گوشتی است همچون عصب که در دهان رحم روید، به تابستان دراز و به زمستان کوتاه شود. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
پشه ریزه. (منتهی الارب). چیزی است پشه مانند که بدان جرجس گویند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
گلی است که بدان مهر کنند، و به فارسی جرجشت گویند. (المعرب جوالیقی ص 270)
لغت نامه دهخدا
خنثی، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قوبروس شود
قرنوس، طحلب را نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
هیزمی است که انواع آن با افران میسوزد، و این کلمه دخیل است. (اقرب الموارد). نام نوعی چوب که میسوزد، و عامه آن را سکوس نامند و سقواص نیز خوانده میشود و این همان است که حنین در کتاب دیسیقوریدوس آن را به لحیهالتیس ترجمه کرده است. رجوع به مفردات ابن بیطار شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
شهری است از اعمال کسکر که بین واسط و بصره و اهواز واقع است. (معجم البلدان). صاحب قاموس آن را از توابع کسکر دانسته، و آن سرزمینی است که قصبۀ آن واسط است. فاضلی گوید: واسط شهری بوده که حجاج بن یوسف آن را بنیادکرده در میان کوفه و بصره و به همین جهت به واسط موسوم شده و اکنون خراب است، و کسکر ولایتی است از گیلان و در آن پشمینه بافند که بدل ماهوت است و اواسطالناس از آن جبه و بالاپوش کنند و متداول و معروف است، و انسب این است که قرقوبی که جامه ای است بافتۀ این ولایت باشد نه واسط که سالهاست ویران است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
کشتی دراز یا بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از کشتی عجمی است که عرب نیز نام آن را در ادبیات خود به کار برده است:
قرقور ساج ساجه مطلّی
بالقیر و الضبات زنبری.
(المعرب جوالیقی ص 271)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بچۀ سگ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
می. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد). رجوع به قرقف و قرقف شود، درم. (منتهی الارب). درهم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
ابن حارث بن مالک بن فهم بن غنم بن قردوس. پدر قبیله ای است از ازد یا از قیس. از آن قبیله است هشام بن حسان قردوسی محدث که از برگزیده ترین تبع تابعیان یا مولای آنها است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
کوهۀ زین. و ساکن نگردد جز در ضرورت. ج، قرابیس. (منتهی الارب). بر وزن محسوس (کذا) ، کوهۀ زین اسب را گویند، و آن بلندی پیش زین اسب است. و با بای فارسی هم آمده است و به ضم اول نیز دیده شده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قِ عَ / قُ)
شتر دوکوهانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غله ای است که آن را به عربی عدس میگویند، (برهان)، عدس الماء است که نوعی است از طحلب و آن را قاقوسوسطو نیز گویند، (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قرن الثور، و قرن المعز را نیز نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
قریه ای است و مرکز ناحیه ای درسنجاق چتالجه از ترکیه، که در شمال غربی درسعادت بفاصله 42هزارگزی واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
به یونانی زعفران را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قرپوس درپارسی زین کوده زینکوهه پیشکوهه کوهه زین زین کوهه جمع قرابیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرپوس
تصویر قرپوس
کوهه زین زین کوهه جمع قرابیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعوس
تصویر قرعوس
شتر دو کوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقور
تصویر قرقور
خارکداراز ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقوص
تصویر قرقوص
توله سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقو
تصویر قرقو
از ریشه پارسی کرکم (زعفران) زعفران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقس
تصویر قرقس
پشه سالک پشه سالک پشه شنی پشه ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقوف
تصویر قرقوف
درم همرس، می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنوس
تصویر قرنوس
لاتینی تازی گشته ال از گیاهان از تیره زغال اخته ای ها ال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاقوس
تصویر قاقوس
یونانی مچک مژو (عدس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربوس
تصویر قربوس
((قَ))
کوه زین
فرهنگ فارسی معین