- قرطیطه (قِ طَ)
چیز اندک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قرطیط شود
معنی قرطیطه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مکانی که در آن برای پیشگیری از شیوع بیماری های واگیردار، افراد مظنون به داشتن بیماری خاصی را برای مدتی معین نگهداری می کنند تا سلامت یا عدم سلامت آنان مشخص شود، نگه داشتن افراد مشکوک به بیماری در مکانی خاص
فرقه ای از اسماعیلیه پیرو حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند
(فِ سَ)
لغت نامه دهخدا
بینی خوک. (منتهی الارب). فرطوسه. انف خوک. ج، فراطیس. (اقرب الموارد) ، نوک بینی. (منتهی الارب). پوزه. (یادداشت به خط مؤلف).
- منیعالفرطیسه، منیعالحوزه. (منتهی الارب).
، نرۀ خوک. (منتهی الارب)
- منیعالفرطیسه، منیعالحوزه. (منتهی الارب).
، نرۀ خوک. (منتهی الارب)
(قَ رَ نَ/ نِ)
لغت نامه دهخدا
قرنطین. جایی که در آن مسافران و عابران را مورد بازرسی قرار میدهند و از ورود بیماران جلوگیری به عمل می آورند. این کلمه از کارانتن فرانسه گرفته شده است
(قَ مَ)
لغت نامه دهخدا
مرد خطباریک نویس. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مرد گام نزدیک گذار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قرمطه شود
(قِ دَ)
لغت نامه دهخدا
یکی قرمید. (اقرب الموارد). رجوع به قرمید شود. بز کوهی ماده. ج، قرامید. (اقرب الموارد)
(قِ دَ)
لغت نامه دهخدا
درشتی سخن. (منتهی الارب). کلام استوار. (از اقرب الموارد) ، خط میان پشت، سر مرد، سر کوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنچه در کرانه های حله باشد از خرما. (منتهی الارب). قطعۀادیم از خرما، مانند کردیده. (از اقرب الموارد)
(قِ طَ بَ)
لغت نامه دهخدا
گویند: ما عنده قرطعبه، یعنی نزد او چیزی نیست، یا نه کم و نه افزون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
هنبان انبان بیله پیله توبره بیرو کیسه چرمین یا پوستین، صندوقی که از پوست و غیر آن سازند، نقشه جغرافیا، جمع خرائط (خرایط)
درون گرایان یک تن از قرمطیان پیرو فرقه قرامطه، جمع قرامطه، مخالف مذهب و دین
جائیکه در آن مسافران و عابران را مورد بازرسی قرار میدهند و از ورود بیماران جلوگیری بعمل میاورند، ایستگاه بهداشتی
سامه دار زبانزد کرویز (منطق) مونث شرطی، قضیه ایست که حکم در آن معلق بر شرطی باشد مثلا اگر آفتاب بتابد روز است. مقابل قضیه حملیه. یا شرطیه متصله. قضیه ایست که حکم در آن بر اتصال حصول نسبت امری باشد بر فرض وقوع امری دیگر مثلا اگر آفتاب بر آید روز روشن باشد، در مقابل شرطیه منفصله که حکوم حکم منوط بعدم حصول امر است مانند این عدد یا زوج است یا فرد که زوج بودن معلق بر فرد بودن است و بلعکس
((قَ رَ نِ))
فرهنگ فارسی معین
جایی که به علت شیوع بیماری مورد محافظت قرار می گیرد و ورود و خروج افراد کنترل می شود
