جدول جو
جدول جو

معنی قرطیط - جستجوی لغت در جدول جو

قرطیط
(قِ)
چیز اندک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بلا و سختی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قِ طَ)
چیز اندک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قرطیط شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
پروانه ای که بازوهای آن منقش باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، کرگدن، شاخ کرگدن. (دزی ج 1 ص 363)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قُ طی یَ)
نوعی از شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ / قِ)
داهیه، خوی گیر. (منتهی الارب) ، زین یا جل شتر که پالان بر زیر آن نهند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، قراطط. (منتهی الارب). رجوع به قرطان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
نام جایی در قسمت سفلای مصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
مرد خطباریک نویس. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مرد گام نزدیک گذار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قرمطه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بسیارخوار کلان لقمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
غرتی. دشنامی است پسران و مردان جوان را. لوس. جلف
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نسبت است به قرط. (انساب سمعانی). رجوع به قرط شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
اسبی است مر کنده را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
محمد بن حسین بن محمد بن جعفر بن شیبانی عطار بغدادی، مکنی به ابوالفتح. از محدثان است. وی از محمد بن مظفر حافظ و ابوحفص بن شاهین و علی بن عمر سکری و جزایشان روایت کند و از او ابوبکر خطیب روایت دارد. نام وی به شیوۀ نام های بادیه نشینان قطیط بود و چون بزرگ شد محمد نامیده گردید و به سال 434 هجری قمری در اهواز وفات کرد. ولادت وی به سال 355 بود. (اللباب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرمطیط
تصویر قرمطیط
ریزنویس، کوته گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطیط
تصویر رطیط
بانگ فریاد، گول، گولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطی
تصویر قرطی
جلف، لوس، دشنامی است پسران و مردان جوان را
فرهنگ لغت هوشیار