جدول جو
جدول جو

معنی قرزام - جستجوی لغت در جدول جو

قرزام
(قِ)
شاعر خسیس طبیعت. (منتهی الارب). شاعر دون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قرزام
سراینده بد
تصویری از قرزام
تصویر قرزام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزام
تصویر برزام
(پسرانه)
نام جد مانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزام
تصویر فرزام
(پسرانه)
شایسته و لایق، لایق، درخور، شایسته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزام
تصویر فرزام
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، ارزانی، محقوق، صالح، سازوار، باب، مناسب، خورند، بابت، اندرخور، شایان، شایگان، خورا، فراخور، مستحقّ برای مثال مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش / کز نکورویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی - ۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
لایق. سزاوار. درخور. (برهان). جدیر. (یادداشت به خطمؤلف). فرزان. (حاشیۀ برهان چ معین) :
مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش
کز نکورویان زشتی نبود فرزاما.
دقیقی.
رجوع به فرزان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مرد چیره دست. (منتهی الارب). الذی لایغلبه احد. (اقرب الموارد) ، مرگ شتاب. (منتهی الارب). الموت الوحی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
شیر بیشه. (ناظم الاطباء). رجوع به عرزم شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
کندۀ موزه دوزان. (منتهی الارب). فرزوم. (اقرب الموارد). رجوع به فرزوم شود، کالبد کفش گران. (منتهی الارب) ، تختۀ کفش گران که بر آن کفش را اندازه نمایند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
کنۀکلان جثه. قراشم. (منتهی الارب). رجوع به قراشم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
والی هرات بزمان داریوش سوم. (ایران باستان ص 1720)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مرد شدید صعب. ج، رزّم. (از اقرب الموارد). مرد درشت سخت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، جمع واژۀ رازم. (منتهی الارب). رجوع به رازم شود
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ مَ / مِ طِ / طَ)
ارزام رعد، بانگ کردن رعد. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سخت بانگ کردن تندر. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(قِ)
بریدن جای بینی ستور. (منتهی الارب) (آنندراج). الموضع الذی یقرم من انف البعیر. (اقرب الموارد) ، پردۀ سرخ بانگار. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامه از پشم رنگین نگارش. (منتهی الارب). بمعنی پردۀ رنگین و منقش نیز نوشته اند. (غیاث اللغات). جامه از ابریشم رنگین نگارین. (آنندراج) ، پردۀ تنک. (منتهی الارب) (آنندراج) (بحر الجواهر). پردۀ باریک و تنک. (غیاث اللغات) ، چادرشب. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
حوض رزام محله ای است در مرو شاهجهان. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَزْ زا)
شیر قصدکننده و احاطه یافته بر شکار و بانگ کنان بر آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام پدر ابواحمد محمد مروزی که از محدثین است. (از یادداشت مؤلف). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
رزام بن مالک بن حنظله. پدر قبیله ای است از تمیم. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ کاظظ)
مصدر به معنی رزوم. (منتهی الارب). بر زمین ماندن شتر از لاغری. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). برنخاستن شتر از لاغری. (از اقرب الموارد). و رجوع به رزوم شود، گرد آوردن چیزی در جامه. (از متن اللغه) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ کاص ص)
مصدر به معنی مرازمه. (ناظم الاطباء). رجوع به مرازمه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ قزم. فرومایگان و ناکسان. (منتهی الارب). لئام. گویند: قوم قزام، ای لئام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرزم
تصویر قرزم
قلزم بنگرید به قلزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزام
تصویر قزام
فرومایه: مرد، مرگ ناگهانی، چیره دست: مرد فرومایگان ناکسان
فرهنگ لغت هوشیار
تیمر از گیاهان، جمع قرمه، کناره ها کناره پاره ها کناره بریده ها پرده نازک تیمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزام
تصویر رزام
درشت اندام: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزام
تصویر مرزام
چوبدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرزوم
تصویر قرزوم
کنده موزه داران، تبنگ کفش تبنگ کفشگران (تبنگ قالب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرشام
تصویر قرشام
کنه شتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزام
تصویر فرزام
لایق، سزاوار، درخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزام
تصویر ارزام
غرش تندر، نالیدن اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزام
تصویر فرزام
((فَ))
شایسته، سزاوار
فرهنگ فارسی معین
گودی آب یا گرداب، قلزم
فرهنگ گویش مازندرانی