جدول جو
جدول جو

معنی قردامینی - جستجوی لغت در جدول جو

قردامینی
(قَ)
رستنیی باشد که آن را سیسنبر گویند، و آن پیوسته در آب روید مانند قرهالعین و بدان سبب حرف الماء خوانندش. (آنندراج). نعنای آبی. (ناظم الاطباء). سین. حرف الماء. مچی. ماماچم چم. سیسنفریون. اوتره
لغت نامه دهخدا
قردامینی
سریانی ک سیسنبر از گیاهان
تصویری از قردامینی
تصویر قردامینی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ مَ)
ملوثی. گناهکاری. معیوبی. (شرفنامۀ منیری). گناهکاری و فاسقی. (غیاث اللغات) (آنندراج). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری. (ناظم الاطباء) :
وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت
تردامنی بود که دم از صبحدم زند.
خاقانی.
بر پی دونان شوی از پی دون همتی
باز مرا ذم کنی از سر تردامنی.
خاقانی.
چه عذر آرم از ننگ تردامنی
مگر عجز پیش آورم کای غنی.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(قُدُ)
نسبت است به قردمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ نی ی)
قبای آژدۀ بخیه آکنده به جهت جنگ، یا سازی است که اکاسره در خزاین ذخیره ساختندی، زره سطبر شبیه جامۀ کردوانی... (منتهی الارب). معرب است. (اقرب الموارد) ، زره خود، یا خود، یا زره. (منتهی الارب)
گیاهی است شبیه بابونه متفرق شاخ کم برگ که کرویا نامندش، یاکرویای براست. معرب قردامون لغت یونانی است یا رومی. (منتهی الارب). و رجوع به قردمانه و قردمانا شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قردامن، کرویای کوهی. (ناظم الاطباء). رجوع به قردامن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
تخم سپندان را گویند، و به فارسی تخم تره تیزک و خردل فارسی همان است و چون آن را درآتش ریزند از دود آن تمام گزندگان بگریزند. (آنندراج). تخم سپندان، مأخوذ از یونانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تردامنی
تصویر تردامنی
گناهکاری و معیوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراعینی
تصویر قراعینی
سیه چشمه نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کردوانی گبر به رخش دلاورسپردم عنان زدم برکمربندگبرش سنان (شاهنامه) زره ستبر کرویای بری کرویای صحرایی قرنباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردامون
تصویر قردامون
یونانی تازی گشته تخم سپندان (خردل پارسی) تخم سپندان حرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردامن
تصویر قردامن
یونانی تازی گشته تخم سپندان (خردل پارسی) تخم سپندان حرف
فرهنگ لغت هوشیار