جدول جو
جدول جو

معنی قرحتاء - جستجوی لغت در جدول جو

قرحتاء(قَ رَ)
یکی از روستاهای دمشق است که یحیی بن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویه بن ابی سفیان و بعضی دیگر از اشراف بنی امیه در آن سکونت گزیدند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرحتاج
تصویر فرحتاج
(دخترانه)
فرح (عربی) + تاج (فارسی) مرکب از فرح (شادمانی) + تاج
فرهنگ نامهای ایرانی
(قُ رَ)
دهی است بزرگ از توابع حمص در راه بریه بین بریه و سخنه و ارک که مردم آن همه نصاری هستند. ابوحذیفه در فتوح الشام گوید: خالد بن ولید از تدمر به قریتان وارد شد. و این همان است که آن را حوارین خوانند، و میان آن و تدمر دو مرحله است. و ابن قیس رقیات در شعر خود از آن یاد کرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است به واسط. (منتهی الارب). قریه ای است قرب واسط عراق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رحی، بمعنی سنگ آسیا. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
خندیدن: ارتاء الرجل، ضحک فی فتور. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ)
شدت تب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(قُ رُمْ)
کراویۀ صحرائی است. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
تثنیۀ قرنه مؤنث قرن. (منتهی الارب). رجوع به قرن شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
زمین که خاص برای زراعت و نشاندن درختها باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَرْ یَ)
مکه و طائف است. در قرآن آمده است: و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم. (قرآن 31/43). و شعر معن بن اوس نیز همان دو شهر را اراده میکند:
لها مورد بالقریتین و مصدر
لفوت فلاه لاتزال تنازله.
(معجم البلدان)
نام دو ده قران و ملهم از بنی سحیم در یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَرْ یَ)
تثنیۀ قریه
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
کوهی است به ساحل دریای هند به طرف یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نوعی از خرمای شیرین و خوشمزه. تمر و بسرقریثاء. (منتهی الارب) (آنندراج) : القریثاء و القراثاء اطیب التمر بسراً و تمره اسود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ نی یَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ حَ)
از دهستانهای بنی محارب است در بحرین. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
روضه قرحاء، مرغزار با شکوفه های سپید. (منتهی الارب)
مؤنث اقرح
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام دو اسب ماده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ طَ لَ)
استوارگردانیدن: احتاء جدار، استوار و محکم کردن دیوار را، دستها گرد زانو حلقه کرده بر سرین نشستن. (منتهی الارب) ، زانو بدستار بستن
لغت نامه دهخدا
(قُ فُ / قُ رُ)
قرفصی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قرفصی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ)
جائی است در مغولستان. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 445)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ وی ی)
نسبت است به قرحتاء. رجوع به قرحتاء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ وی ی)
عبدالملک بن وهیب بن هارون. از محدثان و از مردم قرحتاء است. وی از عم خود عبدالله بن هارون روایت کند و ابوبکراحمد بحتری از او روایت دارد. (از معجم البلدان). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
عبدالله بن هارون. یکی از صالحان است. وی از محمد بن صالح بن بیهش روایت کند و برادرزاده اش عبدالملک بن وهیب از او روایت دارد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرنباء
تصویر قرنباء
خنفساء: اندر مثل است که قرنبا در دیده مادر است حسنا (ایرح میرزا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتاء
تصویر احتاء
استوار دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارحاء
تصویر ارحاء
جمع رحی، سنگ آسیاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاء
تصویر ارتاء
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحتاء
تصویر سحتاء
زمین بی گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرواء
تصویر قرواء
خوی (عاده)، ماده شتر دراز کوهان، کون
فرهنگ لغت هوشیار
نجنگیده: مرد، غارچک گونه ای از سماروغ ها زخم وزیلی زخمین گونه ای قارچ سفید رنگ کوچک است و بنظر می آید یکی از قارچهای تیره بازیدیومیست ها و از دسته آمانیت ها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرثاء
تصویر قرثاء
فرخرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتان
تصویر قرتان
بام وشام بامدادوشبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلحاء
تصویر قلحاء
مونث اقلح دندان زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراثاء
تصویر قراثاء
قراثا در فارسی فرخرما خرمای درشت و کشیده بهترین قسم خرماست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرحاء
تصویر صرحاء
جمع صریح، ناب ها، پاک نژادان
فرهنگ لغت هوشیار