جدول جو
جدول جو

معنی قرحانه - جستجوی لغت در جدول جو

قرحانه(قُ نَ)
یکی قرحان. (منتهی الارب). رجوع به قرحان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرزانه
تصویر فرزانه
(دخترانه)
دانشمند، عاقل و عالم، خردمند، دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریانه
تصویر فریانه
(دخترانه)
نام پادشاهی افسانه ای هم زمان با اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عرفانه
تصویر عرفانه
(دخترانه)
عرفان (عربی) + ه (فارسی) مرکب از عرفان (معرفت) + ه (پسوند نسبت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحانه
تصویر فرحانه
(دخترانه)
مؤنث فرحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دردانه
تصویر دردانه
(دخترانه)
در (عربی) + دانه (فارسی) بسیار محبوب و عزیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
(دخترانه)
ریحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شروانه
تصویر شروانه
(دخترانه)
نام دایه مه پری در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرغانه
تصویر فرغانه
(دخترانه)
نام شهری در ترکستان قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صبحانه
تصویر صبحانه
خوراکی که هنگام صبح می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اروانه
تصویر اروانه
خیری صحرایی، نوعی شتر ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبحانه
تصویر سبحانه
پاک و منزه است او (خدا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عربانه
تصویر عربانه
گاری، کالسکه، دلیجان
فرهنگ فارسی عمید
(قِ نَ)
مابین پس سر و گویک پس سر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). شیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ)
مؤنث سرحان. (منتهی الارب). رجوع به سرحان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درحابه
تصویر درحابه
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که آنرا با نان توان خورد و همچون ماست و پنیر و دوشاب و مانند آن نان خورش ادام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزانه
تصویر فرزانه
حکیم و دانشمند و عاقل، فیلسوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربانه
تصویر عربانه
کلی از ابزار های خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبحانه
تصویر صبحانه
ناهار شکن، ناشتائی، چاشنی بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحانه
تصویر سرحانه
مونث سرحان گرگ ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحانه
تصویر فرحانه
مونث فرحان و سماروغ سپید
فرهنگ لغت هوشیار
کمال هر چیز حد نصاب:) در سر خانه زود است . (، آواز بلند. یا داماد سر خانه. دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند
فرهنگ لغت هوشیار
منزه می شمارم او را (خدای را) پاک است او (خدای) : این تسلط بر جانوران ما راست از و سبحانه. یا سبحانه العظیم. منزه می شمارم او (خدای) را که بزرگست: پس دانستیم که چون خدای زنده بیظفت است بینا و شنواست سبحانه العظیم، تشبیه (از) این ضعیفتر چگونه باشد که همی ظن برند که خدای همچون مردم بی آفت است ک یا سبحانه و تعالی. پاک است او (خدای) و والاست: ایزد سبحانه و تعالی این حضرت وزارت را هموراه نگاه دارادخ
فرهنگ لغت هوشیار
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریحانه
تصویر ریحانه
دسته شاد اسپرم، از نام های تازی بر زنان دسته ریحان دسته شاهسپرغم
فرهنگ لغت هوشیار
نجنگیده: مرد، غارچک گونه ای از سماروغ ها زخم وزیلی زخمین گونه ای قارچ سفید رنگ کوچک است و بنظر می آید یکی از قارچهای تیره بازیدیومیست ها و از دسته آمانیت ها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
سوراخی که در بام خانه کنند و نردبان بر آن گذاشته بالا روند و به زیر آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرغانه
تصویر فرغانه
شعبه ایست از نهاوند نهاوندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزانه
تصویر فرزانه
فیلسوف، حکیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرشانه
تصویر سرشانه
اپل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرخانه
تصویر سرخانه
اکسی هموگلوبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صبحانه
تصویر صبحانه
ناشتا، ناشتایی، چاشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
آتیک
فرهنگ واژه فارسی سره