جدول جو
جدول جو

معنی قربان - جستجوی لغت در جدول جو

قربان
(پسرانه)
چیزی که بوسیله آن به خدا تقرب یابند، قربانی، فدایی، نزدیک شدن
تصویری از قربان
تصویر قربان
فرهنگ نامهای ایرانی
قربان
ظرفی که در آستانۀ پر شدن است
تصویری از قربان
تصویر قربان
فرهنگ فارسی عمید
قربان
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان
قربانی
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان
قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
تصویری از قربان
تصویر قربان
فرهنگ فارسی عمید
قربان
هر چیزی که بوسیله آن بسوی خداوند تقرب پیدا کنند، و روز دهم ذیحجه که حجاج در مکه قربانی میکنند عیداضحی یا عید قربان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
قربان
((قَ))
کمان دان، جای کمان
تصویری از قربان
تصویر قربان
فرهنگ فارسی معین
قربان
((قُ))
هرچیزی که به وسیله آن به خداوند تقرب جویند، عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است، صدقه، تصدق
قربان صدقه کسی رفتن: کنایه از اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی، اصرار و التماس
تصویری از قربان
تصویر قربان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قربانی
تصویر قربانی
قربان (درین لفظ یاء تحتانی زائداست) بنگرید به قربان کرپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربانی
تصویر قربانی
ویژگی حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر که در راه خدا ذبح شده و گوشت آن صدقه داده می شود، برای مثال فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود / برای عید بود گوسفند قربانی (سعدی۲ - ۵۹۷)،
آنکه در اثر شرایط بسیار بد به طور ناخواسته کشته یا دچار وضعیت بدی شود مثلاً قربانی زلزله، قربانی جامعۀ نابسامان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقربان
تصویر عقربان
گژ دم: نرینه، کرم گوش دو دنبه زنگی دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربان
تصویر اربان
پیش مزد باج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربان
تصویر دربان
حافظ، نگهبان، حارس، نگاهدارنده در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضربان
تصویر ضربان
تپش
فرهنگ واژه فارسی سره
چشمداشت، بیوسیدن (انتظار کشیدن)، نگهبانی، افسار کردن رقبانی ستبر گردن مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربان
تصویر جربان
جمع جریب، پارسی تازی گشته گری ها گریب ها اندازه ای است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خربان
تصویر خربان
صاحب خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زربان
تصویر زربان
پیر کهنسال، پیر فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضربان
تصویر ضربان
ضربه های متوالی با فواصل زمانی یکسان
ضربان قلب: در علم زیست شناسی زدن قلب، تپیدن دل، تپش قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دربان
تصویر دربان
کسی که جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضبان
تصویر قضبان
قضیب ها، آلات تناسلی مرد، شاخه های درخت، شاخه های بریده شده که به عنوان چوب دستی مورد استفاده قرار بگیرد، شمشیرها، جمع واژۀ قضیب
فرهنگ فارسی عمید
تپیدن تپش، ریمناکی زخم، جدایی انداختن، بد دل شدن، ترسیدن، شتاب کردن، رفتن، خوابانیدن، ماندگاری زدن (مطلق)، زدن قلب تپیدن دل، تپش دل جنبش شریان، دردیست که در آن جستن رگهای جهنده بیشتر شود. یا ضربان قلب. تپیدن دل زدن قلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظربان
تصویر ظربان
راسو جمع ظرابی ظرابین. راسو انگور خوار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ربون پیشمزد پیشا دست (بیعانه) آرمون گشاده زبان تازیکان تازیان تازیان پارسی تازی گشته آزمون ربون پیشمزد پیش پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربان
تصویر غربان
جمع غراب، زاغان جمع غراب زاغان کلاغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروان
تصویر قروان
میان پشت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قضیب، شاخه ها نره ها جمع قضیب شاخه های بریده درخت، یکی از گونه های علف پازهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعان
تصویر قرعان
جمع قرعا، زنان کل زنان بی مو
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته غلتبان غرچه، جاکش جافکش سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرصان
تصویر قرصان
دزد دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردان
تصویر قردان
جمع قراد، کنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
نجنگیده: مرد، غارچک گونه ای از سماروغ ها زخم وزیلی زخمین گونه ای قارچ سفید رنگ کوچک است و بنظر می آید یکی از قارچهای تیره بازیدیومیست ها و از دسته آمانیت ها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتبان
تصویر قرتبان
نادرست نویسی غرتبان پارسی است قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتان
تصویر قرتان
بام وشام بامدادوشبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربات
تصویر قربات
جمع قربه، مشک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هربان
تصویر هربان
گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربان
تصویر دربان
((دَ))
نگهبان
فرهنگ فارسی معین