جدول جو
جدول جو

معنی قرانگو - جستجوی لغت در جدول جو

قرانگو
(قَ وَ)
دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو واقع در 32 هزارگزی جنوب خاوری سیه چشمه. 500 گزی شمال خاور شوسۀ سیه چشمه و محصول آن غلات میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانگو
تصویر تانگو
نوعی رقص آرام دونفره
حجام، خون گیر، سرتراش
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
درختی است کوهی. برش همچو زیتون قابض است و مجفف و مدمل جهت ریشهای بزرگ و پرگوشت کننده زخمهای ریزه. (منتهی الارب) (از آنندراج). نام درختی کوهی که میوۀ آن سرخ وقابض است. (ناظم الاطباء). نام درختی است بزرگ، و آن در کوههای سردسیر روید. برگ آن مانند برگ آزاددرخت و میوۀ آن شبیه به زیتون باشد لیکن درازتر از زیتون است و چون برسد سرخ شود. اسهال را بغایت نافع است. (برهان). درختی است بزرگ در کوهستان سردسیر روید و ورق وی مانند ورق زیتون آزاددرخت بود و ثمر وی مانند زیتونی دراز و چون نارسیده بود سبز بود و چون رسیده گردد سرخ گردد مانند خون، و آن را خورند و در طعم وی عفوصتی تمام بود و طبیعت آن گرم و قابض بود و موافق اسهال شکم و قرحۀ امعاء بود و چون در طبخ کنند و بخورند و در نمک آب نهند مانند زیتون و رطوبتی که از ورق وی چون تر بود حاصل گردد بسوزانند و بر قوبا مالند نافع بود. (از اختیارات بدیعی). زقال اخته است. (تحفۀ حکیم مؤمن). راهن. آل. سرخک. قرنوس. طاقدانه
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کلمه ای است اسپانیایی که به قسمی رقص دونفری اطلاق شود
لغت نامه دهخدا
تانگر، (ناظم الاطباء)، سرتراش را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، مزین، (ناظم الاطباء)، حجام، (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 289)، و آن را تونگو نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری) (از شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ رشیدی)، و آن را ’توانگو’ نیز گویند، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 289)، و به فتح ثانی بر وزن سمن بو هم آمده است و به این معنی بجای ’واو’ ’رای قرشت’ نیز گفته اند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. سکنۀ آن 224 تن و آب آن از رودخانه و چاه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، پنبه، کشمش و بادام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 29500 گزی شمال باختری قره آغاج و 4000 گزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 187 تن میباشد. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه شهرستان بجنورد واقع در 20 هزارگزی شمال بجنورد و3 هزارگزی شمال راه مالرو عمومی بجنورد به نجف آباد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل و سکنۀ آن 465 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات، بنشن، تریاک و شغل اهالی زراعت و گله داری و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان انکوت بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 21 هزارگزی شمال باختر گرمی و 15 هزارگزی شوسۀ بیله سوار به گرمی. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیر است. سکنۀ آن 103 تن میباشد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جج قرن، که مدت سی سال باشد، چه قرانات جمع قران است و قران به کسر، جمع قرن، چون بحار جمع بحر است. (غیاث اللغات) ، جمع واژۀ قران. رجوع به قران شود، علم قرانات، علمی است که بحث میکند از احکام جاریۀ در این عالم بسبب قران همه سیاره یا بعض آن در درجۀ واحد از برج معین. رجوع به قران و مقارنه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ یِ)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقعدر 58 هزارگزی جنوب باختری مانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 9 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
اوائل توجبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اوایل سیل با غثاء. (از اقرب الموارد). اوایل توجبه با آنچه آورد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بمعنی تانگو است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به تانگو شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بالنگو. (ناظم الاطباء). مخفف بادرنگبو است
لغت نامه دهخدا
(خَ اَ گَ وَ)
ترنجبین بنابه اصطلاح گنابادیها
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرنوص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قرنوص شود
لغت نامه دهخدا
آش هفت حبه، (آنندراج)، آش مرکب از نخود و باقلی و عدس و غیره که آش هفت دانه و آش عاشورا گویند، آش هفت دانه را گویند و آن آشی است مرکب از نخود و باقلا و عدس و امثال آن، (برهان)، نوعی غله باشد، (برهان)، چون دانکو مطلق حبوب است محتمل است که دانگو نیز صورتی و یا لهجه ای از دانکو باشد، رجوع به دانکو شود
لغت نامه دهخدا
رنگون، نام بندرو شهر و مرکز برمانی جنوبی میباشد و در 1040هزارگزی کلکته در طول شرقی \’15 س53 93 و عرض شمالی \’4 46 16 قرار گرفته است، این شهر دارای بتکدۀ بزرگ و نامی و مدارس و بیمارستانها و درمانگاهها و کارخانه ها و تیمارستان و 737000 تن جمعیت میباشد، فاصله این شهر تا دریا 40هزار گز است که کشتی ها از راه رودخانه کالای بازرگانی باین شهر حمل میکنند، رانگون دارای تجارت مهم میباشد، (از لاروس) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان پیچرانلو که در بخش باجگیران شهرستان قوچان و 12هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 10هزارگزی باختر شوسۀ قوچان به باجگیران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 255 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم و جوراب است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان. واقع در 63000 گزی خاور شوسۀ همدان به بیجار، موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و سردسیر است. سکنۀ آن 500 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات دیم، لبنیات، انگور، میوه جات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. تابستان از چورمق اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ژِ دُ)
ژزف ماری بارن د. نام عالم و فیلسوف فرانسوی پیرو طریقۀ کندیاک مولد لیون و وفات به پاریس (1772- 1842 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرانات
تصویر قرانات
جمع قرن، سده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراسو
تصویر قراسو
ترکی سیاه رود سیاه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراگز
تصویر قراگز
ترکی زال نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرانی
تصویر قرانی
قرآن را بقرائت خواندن پول معادل بیست شاهی، پول سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
مرزیهیدن مرخشگان زبانزد اخترماری (مرخشه نحس) یونانی تازی گشته زغال اخته از گیاهان زغال اخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانگو
تصویر تانگو
نوعی رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانگو
تصویر تانگو
نامی از رقص های آرام دونفره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تانگو
تصویر تانگو
((گُ))
سرتراش، حجام، توانگو، تونگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانگو
تصویر دانگو
آش هفت حبه
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی سبزی خوراکی خودرو
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دابوی جنوبی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف مسی بزرگ، پارچ مسی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی بین روستاهای لاشک و کجور نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
آویزان شده
فرهنگ گویش مازندرانی