جدول جو
جدول جو

معنی قرامل - جستجوی لغت در جدول جو

قرامل
(قَ مِ)
جمع واژۀ قرمل. القارص. (اقرب الموارد). شتر دوکوهانه. (منتهی الارب) (آنندراج). شترکرۀ بختی و شتر دوکوهانه، موی بند زنان. (منتهی الارب). گیسوبند. (مهذب الاسماء). آنچه زنان بر موی خود بندند. رجوع به قرمل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارامل
تصویر ارامل
زنان فقیر بی شوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراول
تصویر قراول
سربازی که در جایی برای کشیک و نگهبانی گماشته شود، دیده بان، دیده دار، نگاهبان، دیدبان، دیده ور
پیش قراول: در امور نظامی پیشرو لشکر، سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن رود
فرهنگ فارسی عمید
(قَ غِ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج. واقع در 31500 گزی شمال خاوری قروه و 3000 گزی شمال ندرشه. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر و سکنۀ آن 145 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
ابن حمیم. پادشاهی است که دورۀ او پس از زمان مرثدبن جدن بود. و آن را به ضمه نیز خوانند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
اسب عروه بن بدر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
درختی است سست و نرم و بی خار، چون زیر پا افتد بشکند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ مِ)
شترکرۀ بختی، شتر دوکوهانه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، قرامل. (منتهی الارب) ، موی بند زنان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شتر ریزۀ بسیارپشم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
رئیس. (استینگاس) (ناظم الاطباء) ، پادشاه. (استینگاس) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فرمانده. (ناظم الاطباء) ، سردار، مهتر قوم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
بریدن جای بینی ستور. (منتهی الارب) (آنندراج). الموضع الذی یقرم من انف البعیر. (اقرب الموارد) ، پردۀ سرخ بانگار. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامه از پشم رنگین نگارش. (منتهی الارب). بمعنی پردۀ رنگین و منقش نیز نوشته اند. (غیاث اللغات). جامه از ابریشم رنگین نگارین. (آنندراج) ، پردۀ تنک. (منتهی الارب) (آنندراج) (بحر الجواهر). پردۀ باریک و تنک. (غیاث اللغات) ، چادرشب. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ژان پی یر. نام ژنرال فرانسوی. وی بسال 1768م. در کاهر متولد شد و بسال 1815م. در تولوز بقتل رسید
لغت نامه دهخدا
(قَ ؟)
نام قبیله ای است در بصره، خطه ای معروف به قسامل دارند در بین عظم البلد و کنار دجله، و جای معمور و مسکون است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ مِ)
فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج). واسع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ وُ)
پیشرو لشکر. (ناظم الاطباء) ، فوجی که پیشاپیش رود و از سیاهی و نموداری دشمن خبر دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
در جنگ روبروی رخسار چون فرنگش
خطش سیاه هندو خالی سیه قراول.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، دانۀ آهنی که بر لب بندوق باشد، تفنگچی در وقت سر دادن نظر بر آن دارد، و آن را به فارسی مگس گویند. (آنندراج). کلیم در وصف بندوق گوید:
به لب قراول زیباش دلنشین خالی است
که دیده بانش از اوچشم برنمیدارد.
، کسی که سیاهی ببیند، دیده بان، میرشکاری که صید را از دور ببیند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ وُ تَ پِ)
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی جنوب کلاله. موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 605 تن است. آب آن از رود خانه دوچای و محصول آن برنج، غلات، حبوبات، تریاک، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان مختصر بافتن پارچۀ ابریشمی و نمدمالی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ قِ)
جمع واژۀ قرقل. پیراهن زنان یا جامه ای است بی آستین. (منتهی الأرب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به قرقل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ کَ)
دهی است در ناحیۀ فخرعمادالدوله از دههای استراباد رستاق. (ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 170)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
جمع واژۀ ارمل و ارمله. مردان بی زن. زنان بی شوهر.
لغت نامه دهخدا
(خَ مِ)
جامه های کهنه هر روز. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شتران دوکوهانه. (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است در سرحد ختا در این شهر سیدی فخرالدین نام مسجدی عالی در غایت تکلف و تزیین ساخته بود و قریب به آن بقعه بت پرستان بتخانه ای بزرگ داشتند که بر اطراف و جوانب آن بتان بزرگ و کوچک مصور به صور بدیع نهاده بودند و بر در بتخانه صورت دو دیو که با یکدیگر در حمله بودند نگاشته و جوانی منکلی تیمور بابری نام در غایت حسن و جمال در قامل بحکومت اشتغال داشت (در عهد شاهرخ میرزای تیموری) . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 635). رجوع به قامهل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ)
پوست پارۀ بریدۀ آونگان گذاشته از بینی شتر، نان سوخته ای که در تنور بماند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عیب، کرکرۀ شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنجم سپل شتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ مِ)
شیر زبان گز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اللبن القارص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ گُ)
دهی از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج کنار راه واقع در 38000 گزی شمال خاوری سنندج کنار راه شوسۀ جدید سنندج به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیرو سکنۀ آن 125 تن است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. به اصطلاح محل قراول میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تیمر از گیاهان، جمع قرمه، کناره ها کناره پاره ها کناره بریده ها پرده نازک تیمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمل
تصویر قرمل
چنته چوپان از گیاهان شتردوکوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ارمل وارمله، تکزیستان تکها مردان بی زن زنان بی شوی، بی چیزان، جمع ارمل و ارمله. الف - مردان بی زن زنان بی شوهر. ب - مستمندان فقیران مساکین درویشان مردان و زنانی که قدرت هیچ چیز نداشته باشند،جمع ارموله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراول
تصویر قراول
پیشرو لشکر، فوجی که پیشایش رود، نگاهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامل
تصویر خرامل
جامه های کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات) ترکی سردار مهتر گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراول
تصویر قراول
((قَ وُ))
نگهبان، دیدبان، پاسدار، مستحفظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارامل
تصویر ارامل
((اَ مِ))
جمع ارمل و ارامله
فرهنگ فارسی معین
پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع بالاتجن قائم شهر، از دهات بابل
فرهنگ گویش مازندرانی