جدول جو
جدول جو

معنی قرامحمد - جستجوی لغت در جدول جو

قرامحمد
(قَ مُ حَمْ مَ)
نخستین کسی است که از طایفۀ قراقویونلو در تاریخ مذکور است. در زمان سلطان اویس جلایر (766 ه. ق.) میزیسته و این سلطان را یاری داده، بغداد را برای او تصرف کرد. بعد از وفات سلطان اویس (776 ه. ق.) قرامحمد با برادر خود بهرام خواجه متحد گشته شهرهای موصل و سنجار و ارجیش را ضبط کردند و از قلمرو جلایریان بخشی را صاحب شدند ولی بعد به اطاعت آن خاندان بازگشتند. سلطان احمد جلایر دختر قرامحمد را به زنی داشته است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یارمحمد
تصویر یارمحمد
(پسرانه)
یار (فارسی) + محمد (عربی) یار و یاور محمد (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
(قُرْ را)
دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار واقع در 27000 گزی جنوب خاوری حسن آباد سوگند. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمۀ شورتلخ و محصول آن غلات، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَمْ مَ)
نام مهتر آدم علیه السلام بود آنگاه که در بهشت بود. (بنقل مؤیدالفضلا از رسالۀ حسین شاهی). و بر اساسی نیست
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَمْ مَ)
قریه ای در بخارا مقابل سرگدوک
لغت نامه دهخدا
(قَ مُ حَمْ مَ)
دهی است از دههای آمل. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 152)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ مُ حَمْ مَ تَپْ پِ)
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 7 هزارگزی شمال مشهد و متصل به کشف رود واقع است. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 118 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، 80هزارگزی جنوب خاوری فریمان و 4هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ عمومی شهر به تربت جام. جلگه، معتدل و سکنۀ آن 72 تن است. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرمید، به معنی خشت پخته. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ قرمود. (ناظم الاطباء). رجوع به قرمود شود
لغت نامه دهخدا