جدول جو
جدول جو

معنی قراقف - جستجوی لغت در جدول جو

قراقف
(قُ قِ)
دیک قراقف، خروس بلندآواز. (منتهی الأرب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قراقف
خروس بلندآواز
تصویری از قراقف
تصویر قراقف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرقف
تصویر قرقف
خمر، می، شراب، آب سرد
فرهنگ فارسی عمید
(قَ قَ)
می. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد). اسم است برای آن، یا صفت است که به جای اسم نشیند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: اعذب الاسماء الطلاء و الطفها السلاف و اخفّها المدام و اقبحها القرقف و افضلها الراح لاشتقاقها من الروح لملائمتها وامتزاجها بها. (منتهی الارب) ، پرنده ای است کوچک. (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قِ)
آواز کردن شکم. (آنندراج). آوازی که از اندرون شکم شنیده میگردد. (ناظم الاطباء) ، شور و غوغا. (ناظم الاطباء). بمجاز مطلق شور و غوغا. (آنندراج) :
بر در دل می نشینم منع دنیا میکنم
این قراقر از برای حق تعالی میکنم.
میرنجات (از آنندراج).
جمع واژۀ قرقره. رجوع به قرقره شود
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
می. (منتهی الارب) ، پرنده ای است کوچک، و گویند که آن را قرقب خوانند. (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مقارفه. (منتهی الأرب) (آنندراج). با هم آمیختن. (منتهی الأرب). رجوع به مقارفه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ)
دهی است به جزیره بحر یمن مقابل جار. (منتهی الأرب). دهی است در جزیره از دریای یمن محاذی جار که مردم آن بازرگانند و آب آشامیدنی را از دوفرسخی آورند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
جمع واژۀ قرطف. جامۀ مخمل که آن را قطیفه گویند. (آنندراج) ، گلیم های پرزدار. (ناظم الاطباء). و رجوع به قرطف شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قُ رُ)
نام آبی است به بادیه و غزوۀ قراقر در آنجا بود. (از اقرب الموارد). نام وادی ای است که اصل آن از دهناء است وگویند آبی است طایفۀ کلب را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ قِ)
یوم قراقر، جنگی است که میان مجاشع و بوبکر بن وائل روی داد. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(قُ قِ)
وادی ای است طایفۀ کلب را در سماوه از نواحی عراق که خالد بن ولید هنگامی که آهنگ شام داشت در آن فرود آمد و درباره آن گفته اند:
ﷲ درّ رافع انی اهتدی
خمساً اذا ما سارهاالجیش بکی
ما سارها من قبله انس یری
فوز من قراقر الی سوی.
و شعراء از قراقر فراوان یاد کرده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ قِ)
سائق خوش آواز. (منتهی الأرب). حادی (رانندۀ شتر) خوش آواز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قِ)
جمع واژۀ قرقل. پیراهن زنان یا جامه ای است بی آستین. (منتهی الأرب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به قرقل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قُ)
قراجه میدانداغی، دهی از دهستان کرم بخش ترک شهرستان میانه. واقع در 15هزارگزی خاور بخش 21000 گزی راه شوسۀ میانه به خلخال. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل وسکنۀ آن 125 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود سیاه، بزرک و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قراق
تصویر قراق
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراف
تصویر قراف
درآمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
می سرد، آب سرد مرغ چرخ ریسک (این واژه راخاقانی درچکامه مسیحائیه ظورده) محمدمعین این واژه را دگرگشته قرفس که تازی گشته لاتینی است می داند که برابرپارسی آن ابدام (جسم) است می شراب. (قرقف)، خاقانی در قصیده مسیحائیه گوید: سه اقنوم و سه قرقف را ببرهان بگویم مختصر شرح موفا. (خاقانی. عبد 27) درباره این کلمه حدسهای مختلف زده اند که دو وجه زیرا هم آنهاست: الف - مارگیلوث نوشته: احتمال می دهد کلمه ای که خاقانی استعمال کرده محرف کلمه یونانی باشد (نظیر فیلقوس) که نویسندگان نصاری آنرا به معنی متن کتاب مقدس بکار می بردند... محتمل است منظور از سه متنی که خاقانی در تایید عقیده تثلیث می خواست شرح کند رساله اول قدیس یوحنا بندهای 8 7 6 باشد، مینورسکی این تعبیر را عالی می داند. ب - تعبیر فوق هر چند نیکوست اما کاملا با سه اقنوم مذکور در بیت وفق نمی دهد. و در صورت صحت نسخه اصل ظاهرا فرقف باید باشد، نگارنده احتمال می دهد که این کلمه محرف قرفس (بمعنی جسم جسد) است که بغلط قرقس شده و در کتابت قرقس به فرقف تحریف گردیده. در صورت صحت این حدس سه قرفس سه تجسم و سه مظهر است (وجود علم حیات) برای سه اقنوم که عبارتند از: اب و ابن و روح القدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطف
تصویر قراطف
جمع قرطف، آبچین ها، قطیفه ها
فرهنگ لغت هوشیار
غروغر آوای شکم، غوغا (این واژه پارسی است) خوش آوا آواز کردن شکم، آوازی که از درون شکم شنیده شود. یا قراقر بطن. صدای شکم روده ها بر اثر حرکت گازهای موجود در لوله گوارش که گاهی تولید درد شکم شدید می کند، شور و غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقف
تصویر قرقف
((قَ قَ))
می، شراب
فرهنگ فارسی معین