جدول جو
جدول جو

معنی قرافتو - جستجوی لغت در جدول جو

قرافتو
ظرف مسی بزرگ، پارچ مسی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرافت
تصویر شرافت
(دخترانه)
بزرگ منشی، ارزشمندی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرافت
تصویر شرافت
بزرگ و بلند قدر شدن، بزرگواری، بلندقدری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرافت
تصویر عرافت
ستاره شناسی، غیب گویی، فال بینی، پزشکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظرافت
تصویر ظرافت
زیبایی، کنایه از نکته سنجی، خوش طبعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
خویشی، خویشاوندی، نزدیکی
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
جمع واژۀ قرفصاء. (ناظم الاطباء). رجوع به قرفصاء شود
لغت نامه دهخدا
یارالتو: بزرگان ایشان را پنج عدد پایزه چنان از مس زده اندو به متوسطان سه عدد تا به ایلچیان یرالتو می دهند وپیش از این پیش هر شهزاده و خاتون و امیر را انواع پایزه ها بود. (تاریخ غازانی ص 296). از آن ایلچیان به یرالتو و یامهای بنجیک می روند که نه دیه بینند و نه شهر و نزول ایشان همان قدر باشد که آشی به تعجیل خورند. (تاریخ غازانی ص 360). و رجوع به یارالتو شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان. واقع در 63000 گزی خاور شوسۀ همدان به بیجار، موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و سردسیر است. سکنۀ آن 500 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات دیم، لبنیات، انگور، میوه جات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. تابستان از چورمق اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
منسوب و متعلق به قرابت و خویشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ فِ صَ)
دزدان. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء). دزدان متجاهر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ثمر درخت دردار است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ وَ)
دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو واقع در 32 هزارگزی جنوب خاوری سیه چشمه. 500 گزی شمال خاور شوسۀ سیه چشمه و محصول آن غلات میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرافت
تصویر شرافت
با شرف بودن، بزرگواری مجد، قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرائت
تصویر قرائت
خواندن قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرافت
تصویر صرافت
شغل صراف، خالص و صرف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرافت
تصویر حرافت
تند بودن زبانگز بودن، تیزی زبانگزی تند مزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرافت
تصویر طرافت
تازه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرافت
تصویر خرافت
سخن بیهوده حدیث باطل، افسانه اسطوره، جمع خرافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابت
تصویر قرابت
خویشاوندی، فامیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرافه
تصویر قرافه
ترسو: زن پوست درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرافص
تصویر قرافص
چالاک وستیبر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراسو
تصویر قراسو
ترکی سیاه رود سیاه آب
فرهنگ لغت هوشیار
دانا گردیدن بیاران تدبیر کار مردم کردن، غیب گویی کردن فال بینی کردن، غیب - گویی فال بینی. دانا گردیدن بیاران تدبیر کار مردم کردن، غیب گویی کردن فال بینی کردن، غیب - گویی فال بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابتی
تصویر قرابتی
منسوب به قرابت مربوط و متعلق به خویشاوندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرافصه
تصویر قرافصه
آشکار دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراستو
تصویر فراستو
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشتو
تصویر فراشتو
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرافت
تصویر ظرافت
زیرکی، تیزدلشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراستو
تصویر فراستو
((فَ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظرافت
تصویر ظرافت
تیزنگری، خوشایندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرافت
تصویر شرافت
بزرگ منشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرائت
تصویر قرائت
خواندن
فرهنگ واژه فارسی سره
پارچ بزرگ مسی شکم دار
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی