جدول جو
جدول جو

معنی قراغل - جستجوی لغت در جدول جو

قراغل(قَ غِ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج. واقع در 31500 گزی شمال خاوری قروه و 3000 گزی شمال ندرشه. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر و سکنۀ آن 145 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قراول
تصویر قراول
سربازی که در جایی برای کشیک و نگهبانی گماشته شود، دیده بان، دیده دار، نگاهبان، دیدبان، دیده ور
پیش قراول: در امور نظامی پیشرو لشکر، سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن رود
فرهنگ فارسی عمید
(قَ مِ)
جمع واژۀ قرمل. القارص. (اقرب الموارد). شتر دوکوهانه. (منتهی الارب) (آنندراج). شترکرۀ بختی و شتر دوکوهانه، موی بند زنان. (منتهی الارب). گیسوبند. (مهذب الاسماء). آنچه زنان بر موی خود بندند. رجوع به قرمل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ گُ)
دهی از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج کنار راه واقع در 38000 گزی شمال خاوری سنندج کنار راه شوسۀ جدید سنندج به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیرو سکنۀ آن 125 تن است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. به اصطلاح محل قراول میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ کَ)
دهی است در ناحیۀ فخرعمادالدوله از دههای استراباد رستاق. (ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 170)
لغت نامه دهخدا
(قَ قِ)
جمع واژۀ قرقل. پیراهن زنان یا جامه ای است بی آستین. (منتهی الأرب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به قرقل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ وُ تَ پِ)
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی جنوب کلاله. موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 605 تن است. آب آن از رود خانه دوچای و محصول آن برنج، غلات، حبوبات، تریاک، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان مختصر بافتن پارچۀ ابریشمی و نمدمالی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ وُ)
پیشرو لشکر. (ناظم الاطباء) ، فوجی که پیشاپیش رود و از سیاهی و نموداری دشمن خبر دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
در جنگ روبروی رخسار چون فرنگش
خطش سیاه هندو خالی سیه قراول.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، دانۀ آهنی که بر لب بندوق باشد، تفنگچی در وقت سر دادن نظر بر آن دارد، و آن را به فارسی مگس گویند. (آنندراج). کلیم در وصف بندوق گوید:
به لب قراول زیباش دلنشین خالی است
که دیده بانش از اوچشم برنمیدارد.
، کسی که سیاهی ببیند، دیده بان، میرشکاری که صید را از دور ببیند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
رئیس. (استینگاس) (ناظم الاطباء) ، پادشاه. (استینگاس) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فرمانده. (ناظم الاطباء) ، سردار، مهتر قوم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
یا قراغیل. دهی است از دهستان گاوگان بخش دهخوارقان شهرستان تبریز. واقعدر 8000 گزی شمال باختری دهخوارقان و 500 گزی شوسۀگاوگان به تبریز. محلی جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 302 تن و آب آن از چاه و چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و بادام و کرچک و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قراول
تصویر قراول
پیشرو لشکر، فوجی که پیشایش رود، نگاهبان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات) ترکی سردار مهتر گروه
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی قراق قرق بنگرید به قرق مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراول
تصویر قراول
((قَ وُ))
نگهبان، دیدبان، پاسدار، مستحفظ
فرهنگ فارسی معین
پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع بالاتجن قائم شهر، از دهات بابل
فرهنگ گویش مازندرانی