جدول جو
جدول جو

معنی قراطولس - جستجوی لغت در جدول جو

قراطولس
(قَ ؟)
نام کتابی از افلاطون. (ابن الندیم). قراطولس با خواص اسماء نام قولی از افلاطون
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قراول
تصویر قراول
سربازی که در جایی برای کشیک و نگهبانی گماشته شود، دیده بان، دیده دار، نگاهبان، دیدبان، دیده ور
پیش قراول: در امور نظامی پیشرو لشکر، سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن رود
فرهنگ فارسی عمید
قرطم است. (فهرست مخزن الادویه). قساطونوس
لغت نامه دهخدا
از کلمه یونانی کته، کتس، حوت، (نشوءاللغه)، ماهی بزرگ و آن را غاطوس و عاطوس و قیطس و فاغوس نیز آورده اند، این کلمه را دمیری فاطوس با فاء ضبط می کند
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است بر دجله، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، و آن نهری است مجاور قادسیه که گویا از دجله بریده شده است و این نهر پیش از بنای سامرا در آن سرزمین به امر هارون الرشید عباسی جاری گردید و به امر وی بر دهانۀ آن کاخی بنا کردند و آن را ابوالجند (پدر قشون) نامیدند زیرا آن قصر کنار نهری ساخته شده بود که ازآن نهر زمین های بسیار کشت و زرع میشد و آزوقۀ لشکریان از آن تأمین میگردید، (معجم البلدان ج 7 ص 14)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
ج قرطس. (ناظم الاطباء). رجوع به قرطس شود، جمع واژۀ قرطس. (ناظم الاطباء). رجوع به قرطس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ وُ)
پیشرو لشکر. (ناظم الاطباء) ، فوجی که پیشاپیش رود و از سیاهی و نموداری دشمن خبر دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
در جنگ روبروی رخسار چون فرنگش
خطش سیاه هندو خالی سیه قراول.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، دانۀ آهنی که بر لب بندوق باشد، تفنگچی در وقت سر دادن نظر بر آن دارد، و آن را به فارسی مگس گویند. (آنندراج). کلیم در وصف بندوق گوید:
به لب قراول زیباش دلنشین خالی است
که دیده بانش از اوچشم برنمیدارد.
، کسی که سیاهی ببیند، دیده بان، میرشکاری که صید را از دور ببیند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ وُ تَ پِ)
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی جنوب کلاله. موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 605 تن است. آب آن از رود خانه دوچای و محصول آن برنج، غلات، حبوبات، تریاک، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان مختصر بافتن پارچۀ ابریشمی و نمدمالی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
اسم نبطی درختی است به قدر درخت انار برگش به باریکی موی و بهم پیچیده و با رطوبت چسبنده مانند عسل و تند بوی و تلخ. (از تحفۀ حکیم مؤمن). مرطوشه
لغت نامه دهخدا
قراطوس به یونانی دروفتیون است. (مخزن الادویه). گویا مؤلف فهرست عبارت ابن بیطار را که ذیل دروقنیون آرد: دیسقودوس فی الرابعه و قراطوس یسمیه العفاین، درک نکرده و نام شخص را بجای نام گیاه آورده و حتی نام گیاه را نیز به دروفتیون تحریف کرده است. ابن البیطار در مفردات خود از قراطوس که جمّاع الادویه و گیاه شناسی قدیم بوده و جالینوس از او نقل و روایت کرده در ذیل کلمه دروقنیون نام برده است. رجوع به کلمه دروقنیون در ابن البیطار و دروقینون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جایی که ساکنان آن به بخردی و زیرکی موصوف اند. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
دهی از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 22 هزارگزی خاور مراغه و 7 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو مراغه به قره آغاج. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل سالم است. سکنۀ آن 497 تن و آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، چغندر، توتون، نخود و زردآلو و شغل اهالی زراعت. صنایع دستی آنان کرباس بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ وُ)
نگهبانی. محارست. محافظت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام کتابی از افلاطون. (عیون الانباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرطاس. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
در شمال چارجوی است. پوست برۀ بخارائی قراکولی معروف است. (الفهرست) : و جغاتای و اوکتای به تماشای صید قوقو به قراکول آمدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
باقلی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
درخت چنار. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(قِطَ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 24000هزارگزی خاور نجف آباد و 7000گزی جنوب شوسۀ بیجار به سنندج. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور سردسیر و سکنۀ آن 650 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، میوه و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. دبستان و راه مالرو دارد. تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته قطاس بنگرید به قطاس پستانداران عظیم ماهی شکل دریازی که به نام آب بازان نیز مشهورند. در اکثر مراجع بنام قطاس از آنها نام برده شده است. مهمترین آنها بالن ها و کاشالوت ها می باشند غاطوس غاطس قیطس قطاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراول
تصویر قراول
پیشرو لشکر، فوجی که پیشایش رود، نگاهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطیس
تصویر قراطیس
جمع قرطاس، رخنه ها، کاغذها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراچولی
تصویر قراچولی
قراچوری بنگرید به قراچوری شمشیر دار شمشیر زن، شمشیر (دراز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراول
تصویر قراول
((قَ وُ))
نگهبان، دیدبان، پاسدار، مستحفظ
فرهنگ فارسی معین
پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قراول، کشیکچی
فرهنگ گویش مازندرانی