جدول جو
جدول جو

معنی قراشماء - جستجوی لغت در جدول جو

قراشماء
(قُ شِ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خِ)
پوست مار، پوست بالایین بیضه که تهی باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از قاموس) ، هرچه تهی و دمیده باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، پوست تنک که بر شیر فراهم آید، بلغم، غبار. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابن نوره. نخستین کس از حکمرانان خاندان قرامانیان است که حوالی سال 654 ه. ق. به حکومت رسید و به سال 678 وفات یافت. (معجم الانساب زامباور ج 2 ص 236). رجوع به قرامانیان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ شِ مَ)
یکی قراشیم. (از منتهی الارب). واحد قراشیم. (ناظم الاطباء). رجوع به قراشیم شود
لغت نامه دهخدا
(قِ رِ)
غربال بند. کولی، مجازاً، بی حیا. بی شرم. (لهجۀقزوینی). در بهار عجم و آنندراج آمده: به فتحتین، مطربان همراهی کاولیها از بحر طویلی که شیخ ابوالفیض فیضی متضمن لغات متضاده در هجو تصنیف نموده معلوم شدکه زبان این جماعه است. (بهار عجم) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ شِ)
کنۀ کلان جثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کنه. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ قرشام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قرشام شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ناقه قرماء، شتر مادۀ پوست بینی بریده آونگان گذاشته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ضبع رشماء، کفتاری که در روی آن سیاهی باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قراثاء
تصویر قراثاء
قراثا در فارسی فرخرما خرمای درشت و کشیده بهترین قسم خرماست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرشمال
تصویر قرشمال
بی حیا، بیشرم
فرهنگ لغت هوشیار
ارقه، غربتی، غرشمال، غره چی، قره چی، کولی، لولی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غیربومی و مهاجر، کولی
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم جلب، پر سر و صدا، گدای سمج
فرهنگ گویش مازندرانی
زن کولی
فرهنگ گویش مازندرانی