معنی قرادره - جستجوی لغت در جدول جو

قرادره

لغت نامه دهخدا

قاروره

شیشه، شیشۀ شراب، نوعی ظرف شیشۀ دهان تنگ، در طب قدیم شیشه ای که ادرار بیمار را برای معاینه یا تجزیه در آن می ریزند

فرهنگ فارسی عمید

برادری

برادر بودن

فرهنگ فارسی عمید

قادریه

سلسله ای از صوفیه، منسوب به عبدالقادر گیلانی

فرهنگ فارسی عمید

قرامطه

فرقه ای از اسماعیلیه پیرو حمدان بن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند

فرهنگ فارسی عمید

قبازره

زره قبامانند، کژآکند

فرهنگ فارسی عمید

قراره

(قَ ری ی)

جایی است به روم. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

قراره

(قَ رَ)

قبیله ای است به یمن. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

قراره

(قُ رَ)

شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه در دیگ بماند یا به ته آن بچسبد از آبگوشت یا ریزه های توابل و جز آن. (از اقرب الموارد) ، آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قراره شود

شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه در دیگ بماند یا به ته آن بچسبد از آبگوشت یا ریزه های توابل و جز آن. (از اقرب الموارد) ، آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قَراره شود

لغت نامه دهخدا

قراره

(قِ رَ)

رجوع به معنی دوم قراره شود

لغت نامه دهخدا

قراقره

(قُ قِ)

آبی است به نجد. (منتهی الأرب). آبی است از آبهای ضباب در نجد. (از معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

قادره

(دِ رَ)

تأنیث قادر. رجوع به قادر شود، لیله قادره، شب نرم و آسان سیر. (ناظم الاطباء) : بین ارضک و ارض فلان لیله قادره. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

قرایخه

(گویش گیلکی) ترکی ک کشوری (غیرنظامی)

معنی قرادره - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما