جدول جو
جدول جو

معنی قراحی - جستجوی لغت در جدول جو

قراحی(قُ حی ی)
آنکه بود و باش قریه را لازم گرفته باشد و گاهی بسوی بادیه نرود و گویند: انت قراحی من الامر، یعنی تو خارج و بیرون هستی از کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه بود ونابودش قریه را لازم گرفته باشد، و گاهی به سوی بادیه نرود. (ناظم الاطباء) ، آنکه گاهی با مبارزان در رزمگاه حاضر نشده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کسی که جنگ را مشاهده نکرده است. قرحان. (معجم البلدان). رجوع به قرحان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جراحی
تصویر جراحی
شغل و عمل جراح، شاخه ای از پزشکی که عبارت است از بریدن و شکافتن قسمت های مختلف بدن، برداشتن یا ترمیم بافت های مریض و معیوب و پیوند و بخیۀ جراحات
جراحی پلاستیک: در پزشکی، نوعی جراحی سطحی که برای زیبایی چهره و سایر اندام انسان صورت می گیرد و جراح بافت های برآمده و نازیبا را با عمل جراحی ترمیم و معالجه می کند، انتقال نسج سالم برای ترمیم نسج آسیب دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرایی
تصویر قرایی
زهد ورزیدن، برای مثال فتادم در میان دردنوشان / نهادم زهد و قرایی به در باز (عطار۵ - ۳۳۳)، ای برآورده سر کبر از گریبان نفاق / نه به رعناییت یار و نه به قرایی قرین (سنائی۲ - ۲۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرایح
تصویر قرایح
قریحه ها، استعدادها، ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری، طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی، اول چیزها، جمع واژۀ قریحه
فرهنگ فارسی عمید
ظرف شیشه ای یا بلوری شکم دار و دهان تنگ که در آن شراب می نوشیدند، ظرف شراب، تنگ شراب، برای مثال به زبان صراحی و لب جام / هاتف صبح را جواب دهید (خاقانی - ۵۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
(قُ حی یَ)
نسبت است به قراح و آن قریه ای است. (معجم البلدان). رجوع به قراح شود
لغت نامه دهخدا
نیشگری کار نیش رشته ای از علم پزشکی که با قطع و برداشتن انساج و اعضای ناسالم و معیوب بمنظور بهبود حال مریض سر و کار دارد، شغل جراح عمل جراح. یا جراحی پلاستیک. رشته ای از جراحی که بمنظور ترمیم اعضای از دست رفته یا زیباتر ساختن اعضای موجود انجام میشود جراحی ترمیمی
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته ازشرحه تازی ک باب کنجه (گویش شیرازی) کباب تکه نوعی کباب از گوشت شرحه شرحه (تکه تکه) می پختند و در سطل می نهادند
فرهنگ لغت هوشیار
از صراحیه: تنگ به شکل حیوانات تکوک قسمی ظرف شیشه یی یا بلورین با شکمی متوسط و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجلسی و از آن در پیاله و جام قدح ریزند آوند شراب
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل طراح طرح افکنی نقشه ریزی، طرح نقاشی، شیوه ای از نقاشی که جنبه طرح آزمایشی و تمرینی دارد، ریختن طرح جامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرانی
تصویر قرانی
قرآن را بقرائت خواندن پول معادل بیست شاهی، پول سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
درزی، گوشتفروش، پیشه ور، نای زن، شهرباش (دربخشی از مازندران) مزیر کارگر مزدبگیر کشاورزی (گویش مازندرانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراچی
تصویر قراچی
ترکی ک کولی لوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرائی
تصویر قرائی
قرائت قرآن قرآن خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
طبیعت طبع، ادراک اندر یافت، طبع شعر و نویسندگی: تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم، جمع قرایح (قرائح) قریحه خراشیدن، بقریحه خود فشار آوردن: متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرایح
تصویر قرایح
((قَ یِ))
جمع قریحه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طراحی
تصویر طراحی
کاری که طراح انجام می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صراحی
تصویر صراحی
((صُ))
ظرف شراب
فرهنگ فارسی معین
((جَ رّ))
رشته ای از علم پزشکی که با قطع و برداشتن یا ترمیم اعضای ناسالم و معیوب به منظور بهبود حال بیمار سر و کار دارد
فرهنگ فارسی معین
((شَ))
نوعی کباب که از گوشت شرحه شرحه (تکه تکه) می پختند و در سطل می نهادند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طراحی
تصویر طراحی
نمودار سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
کرنت، کارد پزشکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
Surgical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
chirurgical
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
chirurgico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
ศัลยกรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
chirurgisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
quirúrgico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
chirurgiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
cirúrgico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
外科的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
хірургічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
chirurgisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
хирургический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جراحی
تصویر جراحی
bedah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی