جدول جو
جدول جو

معنی قذائف - جستجوی لغت در جدول جو

قذائف(قَ ءِ)
جمع واژۀ قذیفه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ ءِ)
نان گوزینه ولوزینه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، رشته ای که از میدۀ گندم سازند و آن را رشتۀ قطائف خوانند. (آنندراج از منتخب). و در لطائف نوشته که حلوائی است نفیس، و عرب آن را کنافه گویند و قطائف نگویند. (آنندراج) ، نوعی از خرما که سرخ سپیدی آمیز و باریک میان باشد، جمع واژۀ قطیفه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطیفه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
روض القذاف، موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَذْ ذا)
ترازو، برنشستنی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). مرکب و هر برنشستنی. (ناظم الاطباء) ، فلاخن. (منتهی الارب) (آنندراج). منجنیق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آنچه بدان چیزی را دور اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، قرب قذّاف، قرب با کوشش که در آن فتور نباشد. (منتهی الارب). قرب شبگیری است که صبح آن به آب رسند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
قیافه شناس، آنکه درفرزند نگرد تا به پدر ماند یا نه، پی بر. (مهذب الاسماء). پی شناس. ج، قافه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قطائف
تصویر قطائف
نوعی شیرینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذاف
تصویر قذاف
منجنیق که از آن تیر و سنگ اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
چهره شناس، پی شناس پی پر قیافه شناس، پی شناس پی بر، جمع قافه قایفین (قائفین)
فرهنگ لغت هوشیار
پی رو، پی شناس، قایف، قیافه شناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد