جدول جو
جدول جو

معنی قذاءه - جستجوی لغت در جدول جو

قذاءه
(قَ ءَ)
خاشاک که در چشم افتد. ج، قذاء. جج، اقذاء
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ ءَ)
جائی که بر آن آفتاب نرسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند جائی که در زمستان آفتاب بدان نتابد. (از اقرب الموارد) ، جای فراخی و ارزانی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
واحدقذی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قذی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ ءَ)
بیل آهنی. (منتهی الارب). المسحاه. (اقرب الموارد) ، کلند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ ذْ ذا ءَ)
بیهوده گوی: رجل هذاءه، مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب. (منتهی الارب). هذاء. (اقرب الموارد). رجوع به هذاء شود
لغت نامه دهخدا
(وَءَ)
بیماری. گویند: مابه وذاءه، ای لاعله به. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عیب. (المنجد) (از اقرب الموارد). بیماری و عیب و علت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوارشدن و حقیر گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
حقیر و خوار شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَشْوْ)
فربه شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قموء و قماء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءَ)
جای تابه و پتیله ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کار خانه تابه سازی. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به تشدید لام ضبط شده است: القلاّءه، الموضع تتخذ فیه المقالی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءَ)
عیب و فساد و تباهی، عار و ننگ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گویند: فی حسبه قضاءه. (منتهی الارب) :
تعیرنی سلمی و لیس بقضاءه؟
(از اقرب الموارد).
رجوع به قضاءه شود
لغت نامه دهخدا
(قُءَ)
عیب و فساد، عار و ننگ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قضاءه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ ذَ)
تراشۀ زر و سیم و جز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، قذاذات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُب ب)
پلید گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). و این از باب سمع و نصر وکرم هر سه آمده است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَذْ ذا فَ)
یکی قذّاف. (منتهی الارب). رجوع به قذاف شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ ءَ)
جمع واژۀ قاری ٔ. خوانندگان. قرّاء. قارئون. رجوع به قاری شود
لغت نامه دهخدا
(قِ ءَ)
مرگامرگی. گویند: ذهبت قراءه البلاد، و مردم حجاز گویند: قره البلادبدون همزه بدین معنی که اگر پس از آن کسی بیمار گردداز وبای شهر و مرضهای شهر نیست. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءَ)
قبائه. گیاهی که ستور آن را چرد. (ناظم الاطباء). گیاهی است که شتران آن را میخورند و به فارسی گیاه چرای شتران نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مقاذاه. پاداش دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: قاذتیه مقاذاتاً وقذاء، پاداش دادم آن را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قذاذه
تصویر قذاذه
تراشه سونش تراشیده موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذاه
تصویر قذاه
خاشاک در چشم یا در جام می
فرهنگ لغت هوشیار