جدول جو
جدول جو

معنی قدیس - جستجوی لغت در جدول جو

قدیس(پسرانه)
مؤمن، پرهیزکار و پاکدامن
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
فرهنگ نامهای ایرانی
قدیس
پاک و منزه، بسیار پارسا و مؤمن
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
فرهنگ فارسی عمید
قدیس(قَ)
شیر، شیر تازه، مروارید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قدیس
پاک و منزه
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
فرهنگ لغت هوشیار
قدیس((ق دُِ))
پاک، منزه، مؤمن، پارسا
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
فرهنگ فارسی معین
قدیس
پاک، منزه، پیر، ولی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدسی
تصویر قدسی
(دخترانه)
مقدس، فرشته، بهشتی، روحانی، ملکوتی، قدس (عربی + ی (فارسی)، منسوب به قدس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
(پسرانه)
توانا، قادر، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدیسه
تصویر قدیسه
(دخترانه)
مؤنث قدیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
پاک و منزه کردن، به پاکی و پاکیزگی منسوب کردن، به پاکی ستودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
پیشین، دیرین، دیرینه، قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدوس
تصویر قدوس
پاک و منزه از هر عیب و نقص، از صفات و نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
از نام ها و صفات باری تعالی، دارای قدرت، توانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیسه
تصویر قدیسه
مؤنث واژۀ قدیس، پاک و منزه، بسیار پارسا و مؤمن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَشْ شُ)
پاک کردن. (زوزنی) (دهار). تطهیر. (تعریفات جرجانی). پاکیزه کردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک کردن خدای تعالی کسی را. (از اقرب الموارد) ، به پاکی صفت کردن. (زوزنی). خدای را به پاکی صفت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). به پاکی منسوب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات). ارض مقدسه نعت است از آن. (منتهی الارب). این اصطلاح عرفانی است که فلاسفۀ اسلامی و شیخ اشراق بکاربرده اند... اصطلاحاً بمعنای منزه کردن و دانستن حق است از آنچه شایستۀ او نیست و پاک دانستن اوست از نقائص وجودی و از آنچه غیر او را کمال باشد و اخص از تسبیح است از لحاظ کیفیت و کمیت یعنی اشد تنزیهاً است از تسبیح. (فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی ص 173) (از تعریفات جرجانی) ، به بیت المقدس درآمدن چون تکویف و تبصیر که بمعنی به کوفه درآمدن و به بصره درآمدن است. (از اقرب الموارد) ، به قدّاس (آداب مذهبی و نوعی نماز عیسویان) ایستادن کاهن. (از اقرب الموارد). مقدس ساختن و یا از برای خداوند جدا کردن. سفر پیدایش 2:3، سفر خروج 19:14، در عهد عتیق قصد از تقدیس تعیین رسمی شخصی یا شیئی است از برای خدا لهذا به این معنی عبرانیان بواسطۀ داشتن عهد و قربانیهای رسمی و رفع گناهها قوم خاص و مقدس خداوند بودند. سفر خروج 31:13، سفر اعداد 3:12 و 13، سفر تثنیه 7:6 و 9-12 مقابل سفر پیدایش 17:7-14، و خیمه و کهنه و مذبح و غیره در نهایت اهمیت از برای خدمت خداوند تعیین شد. سفر لاویان 8:10-12. و به همین گونه مردم خود را بطریق و تدارک مخصوص از برای حضور و پرستش خداوند تقدیس می نمودند. سفر خروج 19:10و 11 و 12، سفر اعداد 11:18. قصد از تقدیس روز معین کردن یک روز یا روزهای چند است از برای روزه و دعا. کتاب یوئیل 1:14. و تقدیس سبت قصد از مراعات روز سبت است از برای خداوند. سفر تثنیه 5:12. و تمام این تقدیسات نشانۀ شهادت بر قدوسیت خدای تعالی و لزوم تقدیس اخلاقی... است. (از قاموس کتاب مقدس) :
به بیت المقدس و اقصی و صخره
به تقدیسات انصار و شلیخا.
خاقانی.
، پاکی و طهارت. (ناظم الاطباء). ج، تقدیسات
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدیر
تصویر قدیر
دارای قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
فریز نمکسود گوشت کفانیده و به درازا بریده، جامه کهنه گوشت کفانیده پاره کرده یا بدرازا بریده خشک کرده. توضیح در بعض دیه های ایران و ترکستان و افغانستان مرسوم است که تیرماه و دی ماه گوسفندان پرواری بکشند و در زمستان در وقت باریدن برف و باران از گوشت آنها خورشهای مخصوص سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیه
تصویر قدیه
روش، رسم، عادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیس
تصویر قبیس
سگ گشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیح
تصویر قدیح
شوربا شله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسیس
تصویر قسیس
کشیش، مهتر ترسایان و دانشمند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
استوار، بزرگ نژاد بلند پایه: مرد، سنگ آب بهر سنگ آب بر، غوزه سیم از زیور ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدسی
تصویر قدسی
روحانی، فرشته، صالح و نیکوکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیس
تصویر قلیس
زفت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
دیرینه، پیشین و سابق، پیر و سالدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردیس
تصویر ردیس
سنگ انداز، دور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوس
تصویر قدوس
نامی از نامهای خدایتعالی، پاک و منزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدیس
تصویر سدیس
شش یک، دستار شش گزی، گوسبند شش ساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدیس
تصویر حدیس
بر زمین افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
پاک کردن، پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیسه
تصویر قدیسه
زن پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیس
تصویر قطیس
آبنوس دروغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
((تَ))
پاک خواندن، پاک شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدیم
تصویر قدیم
دیرین
فرهنگ واژه فارسی سره
مقدّس سازی، تقدیس
دیکشنری اردو به فارسی