جدول جو
جدول جو

معنی قدیدی - جستجوی لغت در جدول جو

قدیدی(قُ دَ دی ی)
حزام بن هشام خزاعی از راویان است. (معجم البلدان). روات در علم حدیث نه تنها کسانی هستند که احادیث پیامبر اسلام (ص) را از دیگران می شنوند و آن ها را حفظ می کنند، بلکه این افراد در بررسی صحت و سقم روایات نیز دخیل هستند. محدثان با بررسی زندگی و شخصیت روات، روایات صحیح و معتبر را از غیرمعتبر تفکیک می کنند. در نتیجه، نقش روات در صحت سنجی احادیث و جلوگیری از تحریف آن ها بسیار مهم است.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ دَ)
مصغر قدّام به معنی پیش. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قدام شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دیرینه وکهنه. (ناظم الاطباء) ، سال دیده. پیر
لغت نامه دهخدا
(حَ)
یکی از شعرای عثمانی است که در قرن دهم هجری می زیست، و از اهالی قریۀ قره جک واقع در جوار ادرنه بود. پسر آهنگری است. طریق علم را طی نموده به درجۀ مدرسی رسیده، ولی اشعارش چندان شیرین نیست. (قاموس الاعلام ترکی)
جابر بن احمد رزق شافعی. او راست: نفحات الکریم الغنی فی تخمیس قصیده عبدالموطی المقری المدنی، که در چاپ خانه العلمیه در مدینه به سال 1330 هجری قمری در 21 ص چاپ شده است. (معجم المطبوعات)
احمد بن احمد بن علی حدیدی شهاب الدین. متوفی 868 هجری قمری او راست: شرح مقدمۀ آجرومیه در نحو. النصیحه الرابحه لذوی العقول الراجحه. (هدیه العارفین ج 1 ص 132)
او راست: تاریخ آل عثمان نظماً تا سلطان سلیمان. سعدالدین در ’تاج التواریخ’ از آن نقل کند. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
کبیکج. سوسک. سوشک. کف الضبع (السبع). و بیونانی بطراخیون و سالتین (شالبین) اغریون و بترکی ماستواچیچگی. رجوع به ابن بیطار و ترجمه لکلرک شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حدید. آهنین
لغت نامه دهخدا
(حِ)
سیدریطس. ابن بیطار آنرا بغلط سندریطس آورده و لکلرک در ترجمه خود گوید صحیح آن سیدریتیس است. (لکلرک ج 3 ص 298 و ج 1 ص 423)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 63000گزی خاور کنگان و 2000 گزی جنوب راه مالرو کنگان به پشتکوه و در جلگه واقع است. هوای آن معتدل مالاریائی است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خرما، لیمو، انار و شغل مردم آن زراعت و باغبانی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حدیدی
تصویر حدیدی
آهنی آهنین، کستره از گیاهان منسوب به حدید آهنی، سمسمیقا
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده (افزونی یاء بر قدیم درست نیست) (با یاء مصدری و بمعنی مصدری استعمال آن صحیح است) باستانی کهنه دیرینه کهن، سالدیده پیر. توضیح کلمه قدیمی... و امثال آن اگر با یاء مصدری و بمعنی مصدری استعمال شود صحیح است مانند قدیمی بودن کتاب دلیل اهمیت آنست اما اگر با یاء الحاق و بمعنی وصف مطلق بکار رود مثل کتاب قدیمی - بمعنی کتاب کهنه - غلط است و بجای آن قدیم باید نوشته شود دوست قدیم کتاب قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
دیرینه، کهنه، سال دیده، پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
کهن، باستانی، کهنه، پارینه، دیرین، دیرینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
قديمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
Ancient, Antiquated, Old
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
ancien, antiquité, vieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
древний , устаревший , старый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
kale, zamani, mzee
دیکشنری فارسی به سواحیلی
قدیمی، باستانی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
قدیم , قدیمی , پرانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
প্রাচীন , পুরানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
โบราณ , ล้าสมัย , เก่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
古代の , 古い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
antik, eski
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
antik, veraltet, alt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
古老的 , 陈旧的 , 老的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
עתיק , ישן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
고대의 , 오래된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
antigo, antiquado, velho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
प्राचीन , पुराना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
oud, verouderd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
antico, antiquato, vecchio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
antiguo, anticuado, viejo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
стародавній , застарілий , старий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
starożytny, przestarzały, stary
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قدیمی
تصویر قدیمی
kuno, tua
دیکشنری فارسی به اندونزیایی