جدول جو
جدول جو

معنی قدغنچی - جستجوی لغت در جدول جو

قدغنچی
(قَ دَ غَ)
تأکیدکننده، دربان، چوبدار، محصل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدغنچی
ترکی باز دارنده، دربان، چوبدار، باژ گیر تاکید کننده، دربان، چوبدار، محصل مالیات بگیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدغن
تصویر قدغن
ممنوع، غیرمجاز
قدغن کردن: ممنوع کردن
فرهنگ فارسی عمید
(قُ غُ)
نسبت است به قزغند. (اللباب). رجوع به قزغند شود
لغت نامه دهخدا
(قُ غُ)
قاسم بن سهل بن محمود، مکنی به ابومحمد. از محدثان است. وی از حرث بن اسد عتکی دبوسی روایت نوشت و محمد بن بکر بن احمد فقیه از او روایت نقل کرد. (اللباب فی تهذیب الانساب). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(قِ اُ لَ)
دهی از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 20 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و دوراهی کردستان به روانسر. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 220 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیمی و لبنیات. شغل اهالی زراعت است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهات کوهسار، کوهسار شامل چهار محله است: کوهسار، چناشک، قانچی و حاجی لر، سکنۀ آنجا افرادی خوش سیما و خوش بنیه و بیشتر آنها از ترکهای گریلی میباشند، مردم چناشک و قانچی با آنکه در یک جلگۀ تنگ و مسدود پرآب زیست میکنند و فقط زراعت برنج مختصری دارند، بلندقامت و تنومند و تندرست و خوش صورت تر از سکنۀ دربندهای خشک حدود ناردین هستند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 115 و 116 و 172)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ غَ)
ظاهراً لفظ ترکی است به معنی تأکید و تقید و کنایه از تنبیه ساختن و مانع آمدن از کاری و صاحب مؤید الفضلاء این لفظ را فارسی دانسته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، واقع در37هزارگزی جنوب خاوری کدکن و 6هزارگزی خاور شوسۀ مشهد به زاهدان. موقع آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 486 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاآنچی
تصویر قاآنچی
کسی که اموال یا احشام قاآن را در تحویل داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدغن
تصویر قدغن
مانع آمدن از کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدغن
تصویر قدغن
((قَ دِ غَ))
نهی، منع
فرهنگ فارسی معین
تاکید، تحریم، جلوگیری، ممانعت، ممنوع، منع، نهی، غیرمجاز، قرق
فرهنگ واژه مترادف متضاد