جدول جو
جدول جو

معنی قدغن - جستجوی لغت در جدول جو

قدغن
ممنوع، غیرمجاز
قدغن کردن: ممنوع کردن
تصویری از قدغن
تصویر قدغن
فرهنگ فارسی عمید
قدغن(قَ دَ غَ)
ظاهراً لفظ ترکی است به معنی تأکید و تقید و کنایه از تنبیه ساختن و مانع آمدن از کاری و صاحب مؤید الفضلاء این لفظ را فارسی دانسته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدغن
مانع آمدن از کاری
تصویری از قدغن
تصویر قدغن
فرهنگ لغت هوشیار
قدغن((قَ دِ غَ))
نهی، منع
تصویری از قدغن
تصویر قدغن
فرهنگ فارسی معین
قدغن
تاکید، تحریم، جلوگیری، ممانعت، ممنوع، منع، نهی، غیرمجاز، قرق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدغن کردن
تصویر قدغن کردن
ممنوع کردن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ زَ)
قدزننده. چاقوئی که معمولاً در قلمدان گذارندو سر قلم های نی را با آن قد زنند. چاقوی قلم تراش
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ غَ)
شتاب و تأکید. (برهان) (آنندراج). دستپاچگی. این کلمه در ترکی جغتائی به صورت قدغن و قدغه است که صورت اخیر در فارسی به کار نمیرود و در ترکی آذری به صورت غدغن و قداغان استعمال می شود و همه اینها به معنی تنبیه و نهی است، و در مغولی نیز آمده. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 244 شود. و در زبان کنونی به معنای تأکید، منع و ممنوع استعمال کنند. (از حاشیۀ برهان چ معین). غدقن، اضطراب. (برهان) (آنندراج).
- غدغن دولتی، ممانعتی که از پیشگاهۀ سلطنتی باشد. (آنندراج از مسافرت شاه ایران)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ابرناک بودن روز. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ دُ)
پای، سرانگشت پای تا پاشنه، سابقۀ چیزی از خیر و شر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
ظرف و پیاله که از شاخ گاو سازند و بدان شراب خورند. (از برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ غَ)
تأکیدکننده، دربان، چوبدار، محصل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غدغن
تصویر غدغن
شتاب و تاکید، دستپاچگی، اضطراب، ممانعتی که از طرف بالا می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدان
تصویر قدان
سبزه خور سوسک برگخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدن
تصویر قدن
بسند آمدن بسند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی باز دارنده، دربان، چوبدار، باژ گیر تاکید کننده، دربان، چوبدار، محصل مالیات بگیر
فرهنگ لغت هوشیار