- قداف
- کاسه بزرگ، سبوی سفالین
معنی قداف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوش، نره
بر یکدیگر نشستن
قدح ها، تیرهای بی پیکان، جمع واژۀ قدح
پنبه زن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، پنبه وز، پنبه بز، حلّاج، الباد
اندک
زاغ، گیسوی دراز زلف سیاه
درآمیختن
غدرف تازی آن قطرف است نام شهری است
بوی خوش قدا نیز همین آرش را دارد
سبزه خور سوسک برگخور
پیش، جلو
استوار، بزرگ نژاد بلند پایه: مرد، سنگ آب بهر سنگ آب بر، غوزه سیم از زیور ها
تنگ میان: مرد، آشپز دیگ پز، مار بزرگ، خوانسالار سنگ آب بر
موش خرما از جانوران
کاسه ساز کاسه فروش، غنچه غنچه گل، جمع قدح، تیر های کمان، تیر های منگ (قمار) جمع قدح تیرهای پیکان نا نهاده تیرهای قمار
تند لور تندابه سخت نوشیدن
منجنیق که از آن تیر و سنگ اندازند
زمان میوه چینی هنگام درو، گام تنگ، جمع فطف، میوه ها چیده خوشه ها چیده اوان چیدن میوه، چیدن
دراز ریش، کلان بینی، درشت اندام، نره کلان
دزدتردست چسباندست
پنبه زن
جلو، پیش، کسی که در شرف و منزلت نسبت به دیگران پیشی و برتری داشته باشد
قدح ساز، کاسه گر
نام حرف «ق»، پنجاهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه، باسقات
در افسانه ها کوهی که می پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته،برای مثال گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی - ۱۹۶) ، چنان پهن خوان کرم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد (سعدی۱ - ۳۴)
قاف تا قاف: کنایه از سرتاسر جهان، کران تا کران
در افسانه ها کوهی که می پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته،
قاف تا قاف: کنایه از سرتاسر جهان، کران تا کران
پارسی تازی گشته کاف نام کوهی پنداری که گردا گرد جهان را فرا گرفته وات تازی وات بیست و چهارم در واتگروه فارسی، موی پشت گردن حرف بیست و چهارم از الفبای فارسی
آب پاشیدن، به مشت گرفتن
سر به گریبان بردن بی خویشتنی زبانزد سوفیانه