جدول جو
جدول جو

معنی قحیط - جستجوی لغت در جدول جو

قحیط
(قَ)
نیک خشک و سخت: عام قحیط، سال نیک خشک و سخت. ضرب قحیط، زدن سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قحیط
خشک شده، غاز زده خشکی زده
تصویری از قحیط
تصویر قحیط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محیط
تصویر محیط
(پسرانه)
دربرگیرنده، احاطه کننده، از نامهای خداوند، آنچه شخص یا چیزی را احاطه کرده و منشأ تغییر و تحول است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
خشک سالی و نایاب شدن و کم یاب شدن خواربار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محیط
تصویر محیط
جایی که انسان در آن زندگانی می کند اعم از کشور، شهر، جامعه یا خانواده، مقابل محاط، کنایه از احاطه کننده، فرو گیرنده، در ریاضیات خطی که دور دایره را فراگیرد، در ریاضیات شکلی که شکل دیگر داخل آن قرار گرفته باشد، کنایه از اقیانوس، کنایه از آگاه، مطلع، باخبر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آبستن کردن زن را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحیط
تصویر تحیط
قحط سالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحوط
تصویر قحوط
باران نیامدن، خشک شدن سال
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده غاز سالی خشکسالی شویش، نایابی خشکسالی، نایابی کمیابی: برای یکدم تیغ تو صد خون می شود برهم درین کشور ز بختم قحطی آب است پنداری. (میر یحیی شیرازی) توضیح چون قحط درعربی مصدر است احتیاجی بافزودن حاصل مصدر نیست ولی چون در تداول فارسی قحط را به صورت صفت بکار می برند قحطی را نیز استعمال کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیط
تصویر قبیط
پارسی تازی گشته کبیتا کپیتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیط
تصویر قمیط
پاوندشده (پاوند قنداق)، سال درست (تمام)
فرهنگ لغت هوشیار
گردک تریست فرا گرد پیرامون، فرا گیر، آگاه همه دان، زیستگاه، زراره (اقیانوس) احاطه کننده در برگیرنده: هوا محیط است بر چیز ها، خطی که دور تا دور سطحی را احاطه کند پیرامون. یا محیط دایره خطی است مدور که سطح دایره را احاطه کند. توضیح عاده محیط دایره و دایره بیک مفهوم بکار برده میشوند، جای زندگی آدمی، با اطلاع مطلع، دریای بزرگ اقیانوس. یا محیط کحلی رنگ. دنیا: صدف این محیط کحلی رنگ چون بر آمود در بکام نهنگ... (نظامی. گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
خشکسالی، نایابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محیط
تصویر محیط
((مُ))
فراگیرنده، احاطه کننده، پاره خطی که دور سطحی را فرا می گیرد، آگاه و باخبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محیط
تصویر محیط
پیراگیر، پیرامون، زیستگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
خشکسالی، کمیابی، نایابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محیط
تصویر محیط
Circumference
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
Starvation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محیط
تصویر محیط
circonférence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
famine
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محیط
تصویر محیط
окружність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
fame
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محیط
تصویر محیط
circunferencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
inanición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محیط
تصویر محیط
omtrek
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
голод
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
fome
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محیط
تصویر محیط
окружность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محیط
تصویر محیط
obwód
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محیط
تصویر محیط
Umfang
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
głód
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
Hungersnot
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قحطی
تصویر قحطی
голодание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محیط
تصویر محیط
circunferência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محیط
تصویر محیط
circonferenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی