نیک دوردست. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دوراندازندۀ مردم. گویند: بلد قذوف، شهری که جهت دوری خود دور اندازد مردم را. دوراندازندۀمردم. گویند: نوی قذوف و تیه قذوف. (منتهی الارب)
نیک دوردست. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دوراندازندۀ مردم. گویند: بلد قذوف، شهری که جهت دوری خود دور اندازد مردم را. دوراندازندۀمردم. گویند: نوی قذوف و تیه قذوف. (منتهی الارب)
خشک شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خشک شدن چنانکه در گیاه و جامه. (اقرب الموارد) ، برخاستن موی بر تن از ترس، سیم دزدیدن میان انگشتان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
خشک شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خشک شدن چنانکه در گیاه و جامه. (اقرب الموارد) ، برخاستن موی بر تن از ترس، سیم دزدیدن میان انگشتان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
شتر مادۀ سپل کشان رونده از ماندگی. و بدین معنی آید، زاحفه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ترجمه قاموس). اشتری که پای خود را بر زمین کشد در وقت رفتار. (کنزاللغه)
شتر مادۀ سپل کشان رونده از ماندگی. و بدین معنی آید، زاحفه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ترجمه قاموس). اشتری که پای خود را بر زمین کشد در وقت رفتار. (کنزاللغه)
فربه و بسیار پیه. مذکر و مؤنث در وی یکسانست. (منتهی الارب) ، دلو سحوف: دلوی که بر گیردو بر دارد آنچه آب در چاه باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ناقۀ دراز سر پستان و تنگ سوراخ پستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، ناقه ای که سپل خود را بر زمین کشد دررفتن، گوسپند که پشم شکم آن تنک باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، باران که زمین رندد در باریدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صدای آسیا گاه که بگردد، صدای شیر گاه دوشیدن. (اقرب الموارد)
فربه و بسیار پیه. مذکر و مؤنث در وی یکسانست. (منتهی الارب) ، دلو سحوف: دلوی که بر گیردو بر دارد آنچه آب در چاه باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ناقۀ دراز سر پستان و تنگ سوراخ پستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، ناقه ای که سپل خود را بر زمین کشد دررفتن، گوسپند که پشم شکم آن تنک باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، باران که زمین رندد در باریدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صدای آسیا گاه که بگردد، صدای شیر گاه دوشیدن. (اقرب الموارد)