جدول جو
جدول جو

معنی قحوحه - جستجوی لغت در جدول جو

قحوحه
(ذُ لَ)
قحاحه. (منتهی الارب). ساده و بی آمیغ گردیدن، فربه و پرمغز شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قح ّ قحوحه و قحاحه، ساده و بی آمیغ گردید و فربه و پرمغز شد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ عُ)
سحوح. (منتهی الارب). رجوع به سحوح شود
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ)
کلان سالی. قحامه
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
شتر کلان سال با بقیۀ طاقت، مرد کلان جثه، خشمناک، بسیارنوش، کوتاه قامت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
گردیدن آواز درگلو و خندۀ کبی. (منتهی الارب) (آنندراج). قهقهه
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
ساده و بی آمیغ گردیدن، فربه و پرمغز شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذَم م)
قبوح. قبح. قباح. زشتی. زشت گردیدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سخت گردیدن، تافتن. قساحه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قساحه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قحومه
تصویر قحومه
کلانسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحوله
تصویر قحوله
پلید خشکی کون خشکی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحقحه
تصویر قحقحه
خنده کپی میمون، گردیدن آواز در گلو
فرهنگ لغت هوشیار