جدول جو
جدول جو

معنی قحقح - جستجوی لغت در جدول جو

قحقح
(قُ قُ)
استخوان گرداگرد دبر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قحقح
(قَ مَ)
نام موضعی است. (منتهی الارب). سرزمینی است که در آن مسعود بن قریم فارس بکر بن وائل به قتل رسید. شاعری در این باره گوید:
و نحن ترکنا ابن القریم بقحقح
صریعاً و مولاه الجه للفهم.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قحقح
استخون شرمگاه
تصویری از قحقح
تصویر قحقح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذُ)
گردیدن آواز درگلو و خندۀ کبی. (منتهی الارب) (آنندراج). قهقهه
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ قِ)
قرب مقحقح، قرب سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
سخت: قرب قحقاح، قرب سخت. قرب مقحقح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سادۀ بی آمیغ. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). رجل قحاح، مرد سادۀ بی آمیغ، اصل کار و خالص و بی آمیغ آن. (آنندراج). رجوع به قح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قحقحه
تصویر قحقحه
خنده کپی میمون، گردیدن آواز در گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحاح
تصویر قحاح
ناب بی آلایش بی آک
فرهنگ لغت هوشیار