- قحطی
خشک سالی و نایاب شدن و کم یاب شدن خواربار
معنی قحطی - جستجوی لغت در جدول جو
- قحطی (قَ)
نایابی. یافت نشدن:
برای یک دم تیغ تو صد خون میشود بر هم
در این کشور ز بختم قحطی آب است پنداری.
میر یحیی شیرازی (از آنندراج).
رجوع به قحط شود
برای یک دم تیغ تو صد خون میشود بر هم
در این کشور ز بختم قحطی آب است پنداری.
میر یحیی شیرازی (از آنندراج).
رجوع به قحط شود
- قحطی (قَ طی ی)
بسیارخوار. و این لغتی است عراقی. (منتهی الارب)
- قحطی
در تازی نیامده غاز سالی خشکسالی شویش، نایابی خشکسالی، نایابی کمیابی: برای یکدم تیغ تو صد خون می شود برهم درین کشور ز بختم قحطی آب است پنداری. (میر یحیی شیرازی) توضیح چون قحط درعربی مصدر است احتیاجی بافزودن حاصل مصدر نیست ولی چون در تداول فارسی قحط را به صورت صفت بکار می برند قحطی را نیز استعمال کنند
- قحطی
خشکسالی، نایابی
- قحطی
خشکسالی، کمیابی، نایابی
- قحطی
تنگسالی، خشکسالی، غلا، قحطزار
- قحطی
مجاعةً
- قحطی
Starvation
- قحطی
famine
- قحطی
fame
- قحطی
fome
- قحطی
голодание
- قحطی
Hungersnot
- قحطی
głód
- قحطی
голод
- قحطی
inanición
- قحطی
অনাহার
- قحطی
بھوک
- قحطی
uithongering
- قحطی
ความอดอยาก
- قحطی
njaa
- قحطی
açlık
- قحطی
飢餓
- قحطی
饥饿
- قحطی
굶주림
- قحطی
kelaparan
- قحطی
भूखमरी
- قحطی
רָעָב
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از نژاد قبط منسوب به قبط از قوم قبط از نژاد قبط، جمع اقباط یا ماههای قبطی. عبارتند از: توت (توث) باوی اثور کراق طوفی ماخبر فامینوث فرموثی باخون باونی افبقی ماسوری
