نام موضعی است نزدیک مدینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منزلی است میان راه مکه و مدینه که میان عثبانه و هبط العرج قرار دارد. (از نزهه القلوب ج 3 ص 170)
نام موضعی است نزدیک مدینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منزلی است میان راه مکه و مدینه که میان عثبانه و هبط العرج قرار دارد. (از نزهه القلوب ج 3 ص 170)
نوعی از کلید کج و دراز. (آنندراج) (منتهی الارب). مفتاح معوج طویل. (اقرب الموارد) ، هر چوبی که آن را زیر چوب دیگری داخل کنی تا آن را بحرکت درآوری. (از اقرب الموارد)
نوعی از کلید کج و دراز. (آنندراج) (منتهی الارب). مفتاح معوج طویل. (اقرب الموارد) ، هر چوبی که آن را زیر چوب دیگری داخل کنی تا آن را بحرکت درآوری. (از اقرب الموارد)
سخت گردیدن. قسوحه. گویند: قسح الشی ٔ قساحهً و قسوحه، تافتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسوحه شود. گویند: قسح الحبل، فتله. (اقرب الموارد) ، بسیار شدن انتشار نره. گویند: قسح الرجل، بسیار شد انتشار نرۀ او. (منتهی الارب). بسیار شدن نعوظ نره. (ناظم الاطباء)
سخت گردیدن. قُسوحه. گویند: قسح الشی ٔ قساحهً و قسوحه، تافتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسوحه شود. گویند: قسح الحبل، فتله. (اقرب الموارد) ، بسیار شدن انتشار نره. گویند: قسح الرجل، بسیار شد انتشار نرۀ او. (منتهی الارب). بسیار شدن نعوظ نره. (ناظم الاطباء)
قحاحه. (منتهی الارب). ساده و بی آمیغ گردیدن، فربه و پرمغز شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قح ّ قحوحه و قحاحه، ساده و بی آمیغ گردید و فربه و پرمغز شد. (منتهی الارب)
قَحاحه. (منتهی الارب). ساده و بی آمیغ گردیدن، فربه و پرمغز شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قح ّ قحوحه و قحاحه، ساده و بی آمیغ گردید و فربه و پرمغز شد. (منتهی الارب)